وضعیت ارتباطی

سه نوع معنی به­طور خلاصه مورد بحث قرار گرفت – ارجاعی، ساختاری و وضعی،  خاطر نشان کردیم که معنای وضعی بستگی دارد به ارتباط میان نویستنده و مخاطبان، محل وقوع ارتباط، زمان وقوع آن، سن، جنس و موقعیت اجتماعی گوینده و شنونده، ارتباط میان آنها، پیش تصوراتی که هر یک از آنان به مسأله ارتباط می­­آورند، زمینه فرهنگی گوینده و مخاطبان و بسیاری مطالب دیگر که جزیی از متن هستند که موضوع نوشتاری و یا گفتاری گفت­و­گو را تشکیل می­دهند.

مثلاً یک متن ممکن است برای کسی که به فرهنگ متن اصلی آشنایی ندارد کاملاً غیرقابل فهم باشد. همچنین یادآور شدیم که مقداری از اطلاعات مربوط به وضعیت ارتباطی ممکن است به صورت تلویحی باقی بماند، زیرا هم نویسنده و هم مخاطبان دارای این اطلاعات مشترک هستند و بنابراین نیازی به بیان آن نیست.به متن به­عنوان یک کل و اینکه چگونه باید فهمیده شده و با توجه به وضعیت ارتباطی ترجمه شود نگاه می­کنیم.برای تفسیر صحیح یک متن دانستن بعضی مطالب درخصوص وضعیت ارتباطی برای مترجم ضرورت دارد. تعیین معنی تا حدی مربوط است به هویت نویسنده، قصد او از آنچه نوشته، آن­کس که نوشته را می­خواند، ارتباط میان نویسنده و مخاطبش، فرهنگ متن مبدأ، میزان اطلاعات مشترک میان مخاطبانی که متن مبدأ را می­خوانند و مخاطبانی که ترجمه برایشان تهیه می­شود، و دیگر عوامل وضعیت ارتباطی.

نویسنده

هدف مترجم آن است که همان اطلاعات و همان حالتی را که در متن مبدأ به مخاطبان اصلی ابلاغ کرده است به مخاطبان زبان مقصد ابلاغ کند. برای انجام این کار به هنگام ترجمه باید مقصود نویسنده را به­گونه­ای قاطع در ذهن داشته باشد. مترجم باید متن را چندین بار بخواند و از خود بپرسد: «مقصد مؤلف به هنگام نوشتن این متن خاص چه بوده است؟ انتقال چه اطلاعاتی موردنظر او بوده و چه حالت و چه پاسخی از خوانندگان خود انتظار داشته است؟» مترجمی که نسبت به چنین سوالاتی بی­اعتناست قادر نخواهد بود به ترجمه­ای همراه با امانت دست یابد. هر نویسنده­ای قبل از آنکه اصلاً به نوشتن دست زند باید چنین چیزهایی را درنظر داشته باشد و مترجمان نیز باید همین­طور باشند.نویسنده باید محتوای متنی را که می­نویسد مشخص کند و بداند درباره چه چیزی می­خواهد حرف بزند. چه بسا عوامل اجتماعی و فرهنگی این انتخاب را محدود کنند ولی لااقل او باید در ذهن خود پاسخ این سوال را که مقصودش چیست پیدا کند. آیا او صرفاً داستانی نقل می­کند تا مخاطبان خود را سرگرم کند و یا رویدادهای خاصی را شرح می­دهد تا شخصی را محکوم به جنایتی کند؟ آیا رمز و رازی را به این امید که مخاطبان خود را تا لحظه آخر در هیجان و اضطراب نگه دارد در میان می­گذارد؟ یا اطلاعاتی را ارائه می­کند که در فهم چگونگی اجرای یک برنامه اهمیت دارد؟ هدف اولیه او از متنی که درنظر دارد بنویسد چیست؟ درست همان­گونه که نویسنده اصلی برای نوشتن موظف به پاسخ به این سوالات بوده است، مترجم نیز برای آنکه خوب ترجمه کند باید به این پرسش­ها جواب گوید. او باید خود را جای نویسنده اصلی بگذارد.

سبک

هر نویسنده براساس هدفی که دارد از ساختارهای گرامری مختلف و اقلام واژگانی گوناگون برای ایجاد تأثیرات خاص در مورد هدف خود استفاده می­کند. گاه سبکی خاص را برای آسان­تر کردن مطلب به منظور سرگرم­کننده بودنش به­کار می­برد و گاه مطلب را طوری مطرح می­کند که سنگین و خسته کننده است. این نوع انتخاب­ها که براساس منظور نویسنده صورت می­گیرد سبک نام دارد.وظیفه مترجم آن است که از خود بپرسد چرا نویسنده چنین شکلی را برای بیان مقصود خود برگزیده و چه هدفی به این نوع انتخاب منجر گردیده است. و آن­وقت از خود خواهد پرسید که چگونه می­توان این مقصود را به زبان مقصد برگرداند.از بسیاری از جهات لحن عاطفی متن کلید ارتباط اثربخش است. نویسنده ممکن است هدفش به­وجود آوردن احساس فوریت، ترغیب، تردید، سرزندگی و یا وابستگی باشد. لحن متن مبدأ هر چه باشد و با هر نوع انتخاب زمان، حالت یا شکل فعل صورت گرفته باشد باید به همان صورت و همان لحن عاطفی توسط مترجم به زبان مقصد برگردانده شود. برای آنکه لحن متن مبدأ به­گونه­ای اثربخش برگردانده شود مترجم باید با هر دو زبان مبدأ و مقصد و فرهنگ آن دو کاملاً آشنا باشد.درک نگرش نویسنده برای تفسیر صحیح متن بسیار اهمیت دارد. گوینده نگرشی خاص نسبت به اطلاعاتی که منتقل می­کند، منبع اطلاعات و پایایی آن دارد. همچنین نویسنده نسبت به مخاطبان خود نیز دارای نگرشی خاص است. هر زبان شیوه­های مخصوص برای انتقال این نگرش خاص نویسنده دارد. گاه به صورت بیان مستقیم از یک منبع اطلاعاتی است مثلاً می­گوییم. من می­گویم ... فلان کس به من گفت .... تصور می­کنم که .... نتیجه می­گیرم که .... شایع است که ....، یا نویسنده ممکن است اطلاعات را قابل اعتماد بداند و از اصطلاحاتی مانند: «بدون شک»، «به­گونه­ای انکارنشدنی» استفاده کند از طرفی ممکن است مسئولیت درست بودن مطلب را به گردن دیگری بیندازد و بگوید: «فلان کس می­گوید» همچنین ممکن است نویسنده پذیرش و یا عدم­پذیرش خود را در مورد اطلاعات نشان دهد.در بعضی از زبان­ها برای نشان دادن نگرش مؤلف نسبت به اطلاعات علائم لغوی خاصی وجود دارد. مثلاً به اظهارنظر زیر از گرایمز (Grimes 1975: 235-36) توجه کنید:

.... در نمبی کوآرا (Nambiquara) برزیل اظهارات خبری و احتمالاً پرسش­ها گوینده را موظف می­کنند که به­گونه­ای حرف خود را به اثبات برسانند. این کار اظهاراتی را که خود شاهد آن هستیم از اظهاراتی که براساس استنتاج و یا حدس از یک طرف و اظهاراتی که جز اطلاعات عمومی جامعه است از طرف دیگر متمایز می­سازد. مثلاً ‘’The tree fell over’’ را می­توان به­گونه­ای اظهار کرد که نشان دهد گوینده خود افتادنش را شاهد بوده و گزارش چیزی را که شاهد بوده است می­دهد  که روی زمین افتاده و خلاصه آنکه زمین افتادنش به علت افتادنش بوده است و یا اینکه او و همه افراد دیگر اطلاع دارند که درخت افتاده زیرا شخص دیگری ابتدا چنین گزارش را داده است.اگر متن مبدأ مشخص نکند که نویسنده از کجا این اطلاعات را کسب کرده است، مترجم ممکن است لازم بداند برای تأمین نیاز زبان مقصد و برای نشان دادن نظریه نویسنده در مورد مطلب این مسأله را به بهترین وجه ممکن استنتاج نماید. بدون شک در متن اصلی سرنخ­هایی وجود دارد که البته به صراحت زبن مقصد نیستند. نویسنده ممکن است نسبت به بازیگران داستانی که می­نویسد بی­طرف بماند و یا طرف یکی از آنها را بگیرد. شاید هم نظیره یک بازیگر را به عنوان دیدگاه خود انتخاب کند. (Longacre 1976:Z10)

مخاطبان

نگرش نویسنده در مورد مخاطبان نیز نقشی مهم در وضعیت ارتباطی ایفا می­کند. نویسنده خوب هنگام نوشتن مخاطبان خود را درنظر دارد. او برای شخصی خاص و یا گروه خاص از مردم می­نویسد. مترجم باید بداند که متن اصلی برای چه کسی نوشته شده است. البته یک عامل دیگر را هم او باید درنظر بگیرد و آن این است که: ترجمه او برای چه کسی است؟ و وقتی که مترجم مشغول ترجمه است این دو نوع مخاطبان در کار ترجمه تأثیر می­گذارند. در تحلیل منبع اصلی او مخاطبان اصلی را درنظر می­گیرد و وقتی که متن را به زبان مقصد و ساختار جدید برمی­گرداند مخاطبانی که ترجمه را خواهند خواند مدنظر قرار خواهد داد.درصورتی که مترجم بخواهد یک پیام را برای گروه­های مختلف تعریف کند، حتی اگر این گروه­ها دارای یک فرهنگ باشند باید آن را برای افراد مختلف به­گونه­های مختلف بنویسد. ازاین­رو پرس­وجو در مورد گروهی که نویسنده اصلی پیام را برایشان نوشته و گروهی که ترجمه ایشان نوشته می­شود دارای اهمیت است.

ایویر (Ivir, 1975: 208) تا آنجا پیش می­رود که می­گوید:

علاوه­بر شرایط مربوط به دانش مترجم از دو زبان و دو فرهنگ، یک ضرورت فرآیندی نیز باید تأمین گردد: مترجم باید نوعی حالت تعامل اجتماعی را که در بیان پیام اصلی وجود دارد، به­وجود آورد و سپس در حالیکه بیان خود از پیام را به­صورت ترجمه با خصوصیات آن تعامل اجتماعی که او با مخاطبان خود دارد وقف می­دهد، باید سعی کند همان نوع فرآیند ارتباطی را که مؤلف اصلی با مخاطبان خود داشته است با مخاطبان خود داشته باشد.

یکی از اختلافات اصلی در اطلاعات عمومی مؤلف و مخاطبان است. مؤلف دارای اطلاعاتی برای خویشتن است، یعنی همه آن چیزهایی که خود یاد گرفته و تجربه کرده است. منشأ نوشته­هایش هم همان اطلاعاتی است که دارد و از آنجا که هیچ نفری معلوماتشان شبیه یکدیگر نیست خوانندگان مطلب نیز معلوماتشان شبیه معلومات نویسنده نیست. به همین مناسبت است که نویسنده باید بداند برای چه کسی می­نویسد. به هنگام نوشتن به فکر مخاطبان است، جزییاتی را در متن می­آورد که خیال می­کند مخاطبان از آن بی­اطلاعند، ولی درعین حال اطلاعات دیگری را هم که او انتظار دارد بدانند به­صورت ضمنی باقی می­گذارد. شاید افراطی­ترین مثال افرادی باشند که برای چه قصه­های عامیانه می­گویند. همه داستان را می­دانند همه اطلاعات و اینکه چه کسی، چه کاری کرد روشن است و هدف از گفتن آن فقط سرگرمی است. بنابراین اگر گوینده تصمیم بگیرد که بخشی از آن را حذف کند رشته کلام از دست مخاطبان بیرون نمی­رود. در واقع ممکن است خود آنها آن قسمت را اضافه کنند. و در موقعیت شفاهی ممکن است به گوینده یادآوری کنند که قسمتی را جا گذاشته است.مشکل مترجم از جایی شروع می­شود که متنی را ترجمه می­کند که حاوی اطلاعاتی است که جزء معلومات و یا تجارب مخاطبان زبان مقصد نیست. خود مترجم هم احتمالاً آن دانش نویسنده اصلی را ندارد. بنابراین باید متون دیگر آن زمان را مطالعه کند، تفسیرهای گوناگون را بخواند، از فرهنگ­ها و واژه­نامه­ها، دائره­المعارف­ها و کتاب­های مختلف مرجع برای افزایش معلومات خود، قبل از آنکه بتواند به کار ترجمه متن موردنظر بپردازد. ولی همیشه باید به خاطر داشته باشد که مخاطبانی هم که برایشان ترجمه می­کند این معلومات را ندارند.مؤلف معمولاً یک ساختار کلی از متن – داستانی را که می­خواهد نقل کند – درنظر دارد. اینک چه مقدار جزییات ضمیمه خواهد کرد بستگی به اهمیت آن برای هدف کلی مصمون متن دارد. در جاهای معین برای آنکه یک رویداد یا روند خاص را جلوه بیشتر بخش جزییات بیشتر می­افزایند.به دلیل یکی نبودن بانک دانش مخاطبان اولیه و بانک اطلاعات مخاطبان زبان مقصد، مترجم لازم می­داند که بسیاری از اطلاعاتی را که نویسنده اصلی به صورت ضمنی باقی گذاشته است – زیرا مخاطبانش این دانش را از قبل داشته­اند – بالصراحه بیان کند. درعین حال باید بسیار دقت به خرج دهد که با افزودن این­گونه اطلاعات هدف نویسنده اصلی را دگرگون نکند.مطلب دیگر آنکه سطح عملیات مخاطبان جدید را نیز باید از نظر دور نداشت.اگر ترجمه برای افراد تصحیلکرده باشد مشکل چندانی وجود ندارد، اما اگر ترجمه برای کسانی است که تحصیلاتش پایین­تر است و یا به تازگی باسواد شده­اند باید ترجمه را با زبانی ساده­تر به­گونه­ای که برای مخاطبان زبان مقصد قابل پذیرش باشد ارائه نمود (Wonderly 1968).

فرهنگ

ترجمه یعنی تبدیل معنا از یک مجموعه علائم الگودار موجود در یک فرهنگ مشخص به مجموعه علائم الگودار دیگری در یک فرهنگ مشخص دیگر (Dostert 1955:125) به­عبارت دیگر هر نوع معنی رنگ و بوی فرهنگی دارد و عکس­العمل نسبت به یک متن مشخص نیز دارای رنگ و بوی فرهنگی است. هر جامعه­ای پیام دریافتی را براساس فرهنگ خود تفسیر می­کند نه براساس فرهنگ و تجربه نویسنده و یا مخاطبان زبان مبدأ، پس وظیفه مترجم آن است که به مخاطبان زبان مقصد محتوا و مقصود متن اصلی را از طریق ترجمه­ای که هر فرهنگ را مدنظر قرار می­دهد بفهماند.فرهنگ مجموعه پیچیده­ای است از نگرش­ها، اعتقادات، ارزش­ها و قوانینی که گروهی از مردم در آن مشترک­اند. نویسنده متن مبدأ اعتقادات، نگرش­ها، ارزش­ها و قوانین مخاطبانی را که برایشان می­نویسد درنظر داشته است. مترجم باید آنها را به منظور فهم کامل متن مبدأ و ترجمه کامل آن برای افرادی که اعتقادات، نگرش­ها، ارزش­ها و قوانین متفاوت دارند بشناسند.بی­شک نظر نویسنده در مورد دنیا در آنچه می­نویسد رسوخ می­کند. الگوهای اجتماعی – فرهنگی جامعه افراد را شکل می­دهند. الگوهای فکری هر فرد همان­هایی است که در فرهنگ خویش طبیعی به­شمار می­آیند. غالب اوقات به­طور وضوح از آنها آگاه نیست با این وجود از طرق مختلف در نوشته­های او تأثیر می­گذارند. فرهنگ در واژه­های موجود در یک زبان تأثیر می­گذارد.در فارسی وقتی به کودک سالم و زیبایی بگویید: «می­خورمت!» و یا «می­کشمت!» کودک می­داند که شما نه قصد خوردنش را دارید و نه کمر به قتل او بسته­اید. زیبایی و ملاحت کودک سبب شده است که شما این اصطلاحات را به شوخی به زبان آورید. ولی اگر همین جملات را به انگلیسی ترجمه کنید و بگویید:

I’ll eat you!

و یا

I’ll kill you!

و آنها را به یک کودک آمریکایی بگویید کودک از ترش خود را فوراً جایی پنهان خواهد کرد و هرگز حاضر به دیدن مجدد شما نخواهد شد، زیرا شما را آدمخوار و یا آدمکش فرض خواهد کرد. یا اگر یک فرد انگلیسی به شما بگوید: I envy your hair شما که فارسی زبان هستید نباشید نگران شوید، زیرا منظور آن شخص تعریف و تمجید از موی شماست و جمله­ای را که او به­کار می­برد نوعی تعارف است. یا اگر به انگلیسی بگویید:  He lives behind my house در آمریکا معنی­اش آن است که شخص مزبور آدم فقیری است که به دلیل نداشتن خانه­ای از خود پشت خانه شما اتاقکی برای خود ترتیب داده و زندگی می­کند. درحالیکه در فارسی چنین شخصی که «پشت خانه» شما زندگی می­کند چه بسا از شما هم متمول­تر و مرفه­تر باشد فقط پشت به پشت خانه شما خانه دارد.خلاصه آنکه اگر مترجم قصد آن دارد که تفسیر صحیح متن یا مورد ترجمه را ارائه دهد باید حال و هوای فرهنگی آن را بفهمد و درصورتی که متن اصلی از فرهنگ دیگری باشد مترجم باید در زمینه فرهنگی زبان مبدأ تحقیق خاصی صورت دهد.اولین اصل برای مترجم آن است که همیشه در این فکر باشد که ترجمه­اش چه چیزی را ابلاغ می­کند. و همیشه مراقب باشد که چیزی غلط معنا نشود و بد تفهیم نگردد.