واژگان

کلمات در قالب « بسته های » معنی همان طور که فصول قبل گفته شد هدف مترجم آن است که در ترجمه معنای متن مقصد را به گونه ای روشن ابلاغ کند . وجوه مشخصه زبان را که بر چگونگی کارمترجم تأ ثیر می گذارد برشمردیم.  اولین صفت ویژه ای که از آن نام برده شد این بود که مؤلفه های معنایی از اقلام واژگانی درست شده اندولی نحوه « ترکیب »آنها در زبان های مختلف متفاوت است. یک کلمه « بسته ای » از مؤلفه های معناییاست. مترجم برای ترجمه اقلام واژگانی متن مقصد باید توانایی تحلیل آنها را داشته باشد. این عمل را توانایی « باز کردن » واژه ها جهت نشان دادن معنایی که شکل واژگانی آنها نمایانگر آن است می گویند.فرهنگ های لغت باز کننده معانی واژه ها هستند . به همین علت است که مترجم خوب از همه فرهنگ هایلغت و واژگان موجود در کار تحقیق خود در متن زبان مقصد استفاده می کنند. او می خواهد اطمینانحاصل کند که معنای هر کلمه را می داند.از آنجا که زبان ها ترکیب معنایی متفاوت دارند،چه بسیارندکلماتی که با یک لغت در برابر لغت متن مبدأ معنا نمی شوند .مفاهیمدر خوصوص ساختار معنا بحث شد به این مطلب اشاره گردید که مؤلفه های معنایی و مفاهیماز جهت معنایی به عنوان چیز ها ، رویداد ها ، اسناد ها و روابط طبقه بندی شده اند چیز ها را به عنوانهمه موجودات جاندار و بی جان تعریف کردیم .رویداد ها شامل تمامی اعمال ، روند ها و تجارب اند. اسناد ها به تمامی اسنادات کیفی و کمی نسبت داده شدهبه چیز ها و رویداد ها گفته می شوند . و روابط شامل تمامی روابطی است که میان دو واحد معنایی قرارمی گیرند.مفهوم در این متن نه به شکل ( کلمه ) بلکه تنها به محتوای معنا اطلاق می شود. مفهوم یک واحد معنایی قابلشناسایی درهر زبان خاص . این مفاهیم را می توان به تعدادی مؤلفه های معنایی( تکه های اطلاعاتی ) تقسیمکرد. مثلا مفهوم ram (قوچ) را می توان به sheep (گوسفند )،male  )نر) و(بالغ)adult  تقسیم نمود. مفهومبسته ای از مؤلفه های معنایی است.از آنجا که هر زبان دارای سیاهۀ منحصر به فردی از مفاهیم است چگونهمی توان آنها را شناسایی کرد ؟ در این مورد بارنول 1980 : 14) Barnwell) میگوید:در هر زبان واحد مفهومی معمولا اما نه همیشه ،به وسیله یک کلمه ، گاهی نیز احتمالا به وسیلۀ یک واژک

( morpheme) یا یک اصطلاح ، یا تن صدا ویا به وسیله نظم کلمات نشان داده می شود. در زبان ها مفاهیمرا بر اساس مقایسه و مقابله در درون نظام همان زبان شناسایی می کنند.هر مفهوم به یک جنبۀ معنایی کهمتمایز از مفاهیم دیگر آن زبان است مربوط است و وظیفه اش آن است که به یک جنبۀ خاص معنایی اطلاقگردد.مسأله مقایسه و مقابله مورد بحث و تشریح قرار خواهد گرفت . همان طور که متذکر شدیم همۀزبان ها مفاهیمی دارند ولی این مفاهیم یکسان نمی باشند. چه بسا کلماتی که در زبان مبدأ و مقصد از جهتمحتوا بسیار شبیه اند ( دارای مؤلفۀ معنایی مشابه اند ) اما چنین نیست که همۀ کلمات معادل یکدیگر باشند.تمامی مجامع زبان عقیده ای یکسان ندارند در مجامع مختلف واقعیت یکسان مفهوم نمی شود. پدیده واقعیتدر اطراف ما به گونه ای متفاوت وسیلۀ مجامع مختلف باهم « بسته بندی » شده و نامگذاری ( واژه گذاری )گردیده است. حتی پدیده های فیزیکی به گونه ای متفاوت «بسته بندی » و طبقه بندی شده اند . پدیده های اجتماعی خود در مجامع مختلف ، متفاوت اند و از این روسبب به وجود آمدن کلمات ( برچسب های ) متفاوت می شوند . ( برای اطلاعات بیشتر در مورد مفاهیم نگاهکنید به ( 55 – 37 : 1969 Nida & Taber ) و ( 43 – 141 :1980  Barnwell) و ( 17-16: 1981

Beekman , Callow , and kopesec )بنابراین اولین قدم ، تحلیل کلمات است ، برای آنکه معلوم شود اشاره کلمه در اصل به مفهوم چیز است ، یامفهوم رویداد و یا مفهوم اسناد و یا رابطه ، مفهوم اصلی کلمه کدام است ؟بسیاری از کلمات به آسانی طبقه بندی می شوند . مثلاً  stone  چیز است ، cat رویداد ، green اسناد و onرابطه . اما بسیاری از کلمات به آسانی قابل طبقه بندی نیستند . طبقه بندی کردن آنها ، به دلیل عدم تقارنمیان طبقه بندی معنایی و طبقه بندی دستوری ، دشوار است . کلماتی هم هستند که بیشتر از یک مفهوم دارند.با تعریف این گونه کلمات مفاهیمی را که با هم در این کلمه ترکیب شده اند تصریح می کنیم . مثلاً ممکن استکلمه   Runner را این گونه تعریف کنیم . a person who runs که این حقیقت را که runner (دونده) بهشخص اطلاق شده است و آن شخص می دود تصریح می کنیم . Runner در انگلیسی یک کلمه است . مفهوماصلی شخص است و مفهوم runs به گونه ای محدود و مشخص برای تعریف person به کار گرفته می شودکلمه runner در مورد یک چیز صحبت می کند ، که در اینجا شخص است اما در مورد رویداد run  همصحبت می کند .ترکیب تعدادی معنا به صورت یک کلمه واحد منعکس کننده اصل اقتصاد زبان است . در واژگان روساختچند مفهوم را میتوان با یک قلم واژگانی تنها نشان داد . چیزها و رویدادهای معمول را میتوان با یک قلمواژگانی واحد نشان داد ، حتی اگر از چند مفهوم درست شده باشند . مثلاً بیشتر زبان ها کلماتی برای see

 , hear , smell دارند . مفهوم  perceive به وسیله مفاهیم دیگر ( with eyes, with ears, with nose )محدود می شود ، به طوری که در هر مورد انگلیسی دارای یک کلمه واحد است که آن معنای پیچیده را درخود دارد . اما در  kabba – kaka  در چاد chad یک واژه پایه به معنای perceive وجود دارد و hear

, see  را تنها با افزودن  eyes,ears  میتوان مشخص کرد .در فرهنگ چوپانی ، داشتن یک کلمه به معنای مراقبت در شب که در آن عمل مراقبت و زمان شب که هردو به عنوان معنای یک کلمه واحد گنجانده شده ، غیر معمول نمی باشد . مثلاً در زبان کیشه  Quicheمفهوم مراقبت و در شب در یک کلمه به شکل  kwrax  واژه گذاری شده است . کلمه مراقبت بدون مفهومدر شب کلمه دیگری است به این شکل  hutstsxix  زبان  otomi  مکزیکی کلمه ای به معنای  Islandندارد . چه معنایی در کلمه انگلیسی  Island  گنجانده شده است ؟ جزیره یک چیز است . سرزمینی استمحاط در آب . معنای اصلی سرزمین است ولی این معنا را با کلمات محاط در آب بیشتر محدودیت بخشیده ایم کلمه کیشه ای  kwrax را باید باز کنیم تا بتوان آن را به انگلیسی ترجمه کرد . انگلیسی کلمه ای که بهتنهایی معنای مراقبت در شب بدهد ندارد همچنین کلمه انگلیسی  Island را برای ترجمه به زبان otomi بایدباز کرد ، همان طور که نسبت به فعل to cork ( چوب پنبه در بطری را گذاشتن ) در فارسی باید همینعمل را انجام داد .مفاهیم ترجمه ایمترجم غالباً متوجه می شود که معادل دقیق کلمات یک زبان در زبان دیگر وجود ندارد کلماتی را می بینیم که قدری از مؤلفه های معنایی را در خود دارند و با کلماتی که دارای این مؤلفه ها و چند مؤلفه اضافیدیگرند مطابقت می کنند . در هیچ زبانی تطابق کامل وجود ندارد ولی تطابق اندک به چشم می خورد . به همین علت است که غالباً در زبان مقصد برای معنا کردن یک کلمه باید از چند کلمه استفاده کرد و گاه عکس آن نیز درست است ، یعنی چند کلمه زبان مبدأ با یک کلمه زبان مقصد ترجمه می شود . مثلاً کلمه o در زبان

Trique  به جمله  we are shelling com  ترجمه می شود . با کلمه dakumjuk maukait  آگوارونایی

به جمله  Is it a picture of me ?  در انگلیسی ترجمه می شود . از طرف دیگر کلمه انگلیسی  sad به عبارت  stomach being-broken feeling  آگوآرونایی برگردان می شود .برای تحلیل یک لغت ، در آمادگی برای ترجمه ، باید ابتدا دید که مفهوم اصلی چه چیزی است و از چه جهتی محدودیت دارد . آنگاه آن را به یک لغت که معادل مفهوم اصلی به زبان مقصد است ترجمه کرد و با افزودنیک عبارت تعریف بیشتر را به آن افزود . به مثال های زیر در زبان آگوآرونایی توجه کنید :

Wilderness – aents atsamaunum

People where – they – are – not – place

( a place where there are no people )

Theater – jega muun jegamkamunum aents tuwaka house big that – built place people

Diverting ijunbaunim

Where they – gather – place

A big house where people gather for diversion

عدم تقارن طبقه بندی ها

یک شکل کلمه نیز ممکن است در دو جزء مختلف گفتار به کار رود . مثلا به مورد استفاده blue در دوعبارت  blue sky و sky blue توجه کنید . در اولی  blue در نقش صفت برای توصیف  sky به کاررفته و در دومی   sky  نقش صفت برای توصیف  blue را دارد . در اولی عدم تقارن وجود ندارد زیرا

Blue اسنادی است که به صورت صفت به کار رفته و sky چیزی است که به عنوان اسم به کار رفته است.هرگاه عدم تقارنی این گونه وجود داشته باشد به احتمال زیاد نوعی تعدیل در ترجمه صورت می گیرد .عدم تقارن میان دستور زبان و طبقه بندی های معنایی را برای یافتن معنای پنهانی نباید از نظر دور داشت .مترجمان باید از این عدم تقارن در زبان مبدأ آگاه باشند . وقتی معنا روشن شد می توان به نحوه ساختن معنادر زبان مقصد اندیشید.مترجمان باید از معادل کردن اجزاء کلام یک زبان در مقابل زبان دیگر اجتناب کنند ، زیرا هر زبانی برایمنظم کردن مفاهیم به اجزاء مختلف کلام دارای نظام خاص خود می باشد . هیچ ضمانتی وجود ندارد که آنچهدر یک زبان اسم است بهترین ترجمه آن در زبان دیگر هم یک اسم باشد . اما جالب اینجا است که در مقابلهزبان ها غالباً متوجه می شویم که نوعی همبستگی نسبی ثابت بین دو جزء متفاوت کلام وجود دارد . در جاییکه در یک زبان تقریبا به وفور از فعل استفاده می کند ، زبان دیگر برای بیان همان معناها از شبه فعل کمکمی گیرد . این گونه مشاهدات در خصوص اختلافات طبیعی میان زبان ها احتمالاً برای مترجم بسیار مفیدخواهد بود. ترجمه از زبانی که به کرات از فعل استفاده می کند به زبانی که آنهم همین شیوه را به کار میبرد آسان تر از ترجمه از زبانی است که استفاده وافر از اسم دارد .عدم تقارن میان طبقات معنایی و اجزاء کلام به وفور اتفاق می افتد . بسیاری از زبان ها دارای شکل هایخاصی هستند که استفاده از مفهوم رویداد را در قالب گرامری اسم ممکن می سازند . مثلاً در انگلیسی

  Knowledge اسمی است بر پایه مفهوم رویداد  know  و  ability اسمی است بر پایه مفهوم

No be able و full report عبارتی اسمی است بر پایه مفهوم  to report fully  در بعضی زبان هااشکال توصیف کننده اسم چنانند که به مفاهیم رویداد اطلاق می شوند . مثل falling  در عبارت

Falling star و چون   falling به یک مفهوم رویداد اشاره دارد ، ساختار معنایی آن این گونه خواهد بود :

 A star which is falling  در عبارت  starry eyes صفت starry به چیز (ستاره ) اشاره دارد .بنابراین ساختار معنایی چنین خواهد بود : eyes which look like stars که میان دستور زبان و ساختارمعنایی عدم تقارن وجود دارد .مثلاً برای اینکه چرا اسم سازی صورت می گیرد دلایل بی شماری وجود دارد ، یکی از دلایل اصلی درانگلیسی و بعضی از زبان های دیگر این است که عنوان عنوان مورد بحث را بتوان با اسم آغاز کرد .در صورتی که عنوان یک رویداد باشد آن وقت یک شکل اسمی که غالباً یک اسم مجرد نامیده می شود بهکار خواهد رفت . مثلاً اسم salvation را میتوان برای صحبت از رویداد to save  به کار برد و یا اسم

Height را می توان وقتی از اسناد high صحبت می کنیم به کار گرفت ، و یا اسم  the reason  را میتواندر صحبتاز ارتباط علت – نتیجه ، در صورتی که عنوان جمله باشد ، به کار برد . از این نوع عدم تقارنبرای مشخص کردن عنوان جمله و یا پاراگراف استفاده می کنیم .در صورتی که عدم تقارنی وجود نمی داشت ، متن بسیار یکنواخت و غیر جالب می شد . عدم تقارن بهکمک اسم سازی ، فعل سازی و صفت سازی سبب افزایش پویایی و سرزندگی در متن می شود . اینهاجزئی از سبکی است که یک متن مورد نظر را به یک کار هنری تبدیل می کند . اما اگر ترجمه به زباندوم لفظ به لفظ صورت گیرد این گونه عدم تقارن ها عجیب به نظر آمده وهدفی را که در متن مبدأ وجود داردتأمین نخواهد کرد . تحلیل زبان مبدأ از طریق مقایسه جزء کلام با طبقه بندی معنایی برای مترجم مفید خواهدبود ، در مثال های زیر ، نشان دستوری کلمات در بالای آنها و طبقه بندی معنایی در زیر نوشته شده .

  1.     Pronoun                      verb                                  Noun

    Our                              beloved                            ruler

    THING                       EVENT                            THING – EVENT

  1.     Noun                          prep                                   Noun

    The death                   of                                      the dancer

    EVENT                      RELATION                     THING – EVENT

  1.     Noun                          prep                                  noun

    A carpenter                from                                 Abidjan

   THING-EVENT         EVENT-RELATION      THING

برای آنکه اسمی را در ساختار معنایی مجدداً بیان کنیم احتمالاً لازم است کلمات را از حالت تجمع خارج کنیمو در عین حال عدم تقارن طبقه بندی را با استفاده از فعل ، به جای رویداد و اسم ، به جای چیز از میان ببریم وقتی این کار صورت گرفت بیان مجدد به ساختار معنایی نزدیک تر خواهد بود . مثال های بالا را می تواناز تجمع خارج به طریق زیر مجدداً نوشت :

  1.  We love him . he rules us .
  2.  The person who danced died.
  3.  He is a person who works with wood and who lives in Abidjan.

توجه داشته باشید که گاهی اوقات یک کلمه نمایانگر چند مفهوم است و حتی ممکن است مانند مثال های بالانشانگر یک موضوع باشد .بیان کردن به گونه دیگر ( restatement )مترجمی که در تحلیل متن مبدأ مورد ترجمه مشکل دارد قبل از آنکه به این فکر بیفتد که چگونه آن متن را بهزبان مقصد برگرداند از طریق دوباره نویسی مطلب به ساخار معنایی فایده بسیار خواهد برد . در مثالی کهدر پی می آید ابتدا پاراگراف را به صورتی که در انگلیسی می آید ، می آوریم . سپس در زیر آن بیان دگرگونه همان همان پاراگراف را که به خاطر از میان بردن عدم تقارن میان گرامر و معنا منعکس کننده دقیق ترساختار معنایی است ذکر می کنیم . به عبارت دیگر چیزها را به وسیله اسامی ، رویدادها را به وسیله افعالو اسناد را به وسیله صفات و یا قیود و روابط را به وسیله رابط ها نشان می دهیم .

English paragraphWord and reading games can sometimes be used for motivation and reading readiness. some of these are also useful for additional drills when more normal instructionBeings. They may actually teach the pupil his first words while he thinks he is onlyPlaying . they make good relief from concentrated study . ( from gudschinsky 1975 :130 )( restatement )Playing games in which the pupils use words and read can sometimes motivate themAnd prepare them to read . persons who teach may also use some of these games toDrill the pupils more when they are later instructing them in regular classes . theGames actually teach the pupil his first words .Whik he thinks he is only playing . they relieve relax pupils who have beenConcentrating as they study .

بیان کردن به گونه دیگر به این صورت سبک مناسب انگلیسی ندارد ولی به مترجم کمک می ند تا معنا را

تشخیص داده و طبقه بندی های گرامری را با طبقه بندی های معنایی معادل نماید . بدین ترتیب بیشتر عدم تقارن را از بین برده و کار را برای ترجمه به زبانی کلامی تر آسان می کند . روند « خارج کردن از تجمع» ساختار معنای یک کلمه را گاه بیان کردن به گونه ای دیگر می گوییم . بیان کردن به گونه دیگر ، آنطور که به صورت فنی به کار می رود ، عبارت است از گفتن چیزی به طریق دیگر . در این نوع بیان به گونه دیگر نباید تغییری در مؤلفه های معنایی صورت گیرد ، به عبارت دیگر حذف و اضافه ای نباید صورت گیرد . بلکه همان معنی را باید در بیان دگرگونه ، تا جایی که امکان دارد ،حفظ کرد . به بیان ساده نظر براین است که به کمک مفاهیم معنایی موضوعات و یا خود موضوعات بیان به گونه دیگر صورت گیرد . دوباره گویی به این طریق یعنی بیان به گونه ای دیگر تمامی معانی زبان مبدأ را مدّ توجه مترجم قرار می دهد . از آنجا که دو عدم تقارن میان گرامر و معنی را از میان می برد ، لازم می آید که هر مفهومی را تصریح بخشد و بدین طریق همه معنی استخراج می گردد . و قتی لغتی به گونه دیگر بیان شود تا معنای کامل آن مشخص گردد ، آگاهی از اینکه کدام مفهوم در بیان به گونه دیگر بیان شود تا معنای کامل آن مشخص گردد ، آگاهی از اینکه کدام مفهوم در بیان به گونه دیگر مؤلفه اصلی است شایان اهمیت است . مثلاً وقتی برای Island عبارت  land surrounded by water  گفته می شود ، land مؤلفه اصلی و یا هسته ای معنا و surrounded by water به طور وضوح زمین ( land ) را تصریح وتحدید می بخشد ، آن را از دیگر زمین هایی که ممکن است شکل desert ( صحرا ) ، plain ( دشت ) ، ویا  mountain (کوه ) به خود بگیرند متمایز می کند . توجه داشته باشید که کلمه انگلیسی teacher هم شاملچیز ، یعنی شخص ( person )  و هم رویداد که عمل  (teach ) است . و teacher یعنی کسی که تدریس میکند . a person who teaches  یک کلمه  واحد ممکن است هم چیز و هم رویداد را در خود داشته باشد .شخص ( person)  مفهوم اصلی در  teacher  است و کسی که تدریس می کند تشریح کننده شخص است ،به همین طریق می توان کلمه help  را به عنوان کسی که می تواند کمک کند در جمله  help is comingبه گونه ای دیگر بیان کرد مثلاً :   someone who can help  در اینجا help  هم چیز ( someone ) وهم رویداد (help )  را در خود دارد .بعضی از کلمات نشانگر مفهوم اصلی ( مرکزی ) به علاوه مفاهیم اضافی هستند و بعضی دیگر نشان دهندهکل مؤلفه های معنایی می باشند . کلمات عمدتاً از جهت معنایی پیچیده اند و تعدادی از مفاهیمی را که میتوانبه مؤلفه های معنایی بیشتر تقسیم کرد در خود دارند . تقسیم بندی مؤلفه اصلی ( مرکزی ) که تعیین کننده چیز، رویداد ، اسناد و با رابطه است تعیین کننده طبقه یا طبقات معنای موجود در کلمه است .کوچک ترین واحد معنایی مؤلفه معنایی است . مؤلفه های معنایی با همترکیب شده تشکیل مفهوم و مفاهیم و موضوع یا مطلب را می دهند . غالباً کلمه نشانگر یک مفهوم است کهاز مؤلفه های معنایی تشکیل شده ولی بیشتر از اوقات یک کلمه همان طور که در بالا ذکر شد نشان دهنده یک خوشه مفهومی ، یعنی تعدادی از مفاهیم و یا حتی یک مطلب است . در بیان کردن به گونه دیگر ، تحلیل تا رسیدن به کوچک ترین مؤلفه معنایی همیشه از اهمیت برخوردار نیست . اما وقتی بیش از یک مفهوم در کلمه وجود داشته باشد بیان دگرگونه هر مفهوم ، خوشه مفهومی و یا موضوعی را که کلمه نشانگر آن است تصریح می بخشد . مثلاً کلمه ای چون centurion را می توان به صورت یک خوشه مفهومی بهشکل  a man who commands one hundred soldiers  به گونه دیگر بیان کرد . کلماتی چون

Soldier را نیز در این بیان دگر گونه می توان مجدداً به مؤلفه های معنایی کوچک تر تقسیم کرد . اما چنین نیست که کوشش در تقسیم هر کلمه به ساختار ابتدایی مؤلفه های معنایی به نفع مترجم باشد . ولی بیان واژه ها به گونه دیگر از طریق نشان دادن همه مفاهیم موجود در واژه ها بسیار مفید است . تحلیل از طریق دگرگونی تنها برای از بین بردن عدم تقارن میان گرامر و معنا و برای روشن کردن مفاهیم در واژه های پیچیده باید صورت گیرد . مفاهیم خاص هر فرهنگ دارای کلمه ای در همان فرهنگ است ولی چه بسا که فقط از راه خارج کردن از تجمع بتوان آن را ترجمه کرد ، به عبارت دیگر به کمک بیان مجدد و استفاده از چند کلمه .