هم­نشینی اقلام واژگانی

هم­نشینی واژگانی تعیین کننده­ی معنایی است که در یک عبارت یا جمله­ی معینی نشان داده می­شود واژه­ی dress دارای همان معنایی نیست که درعبارت dress the chicken و یا dress the child وجود دارد. عبارت To dress the chicken یعنی «کندن پرهای مرغ» اما dress the child معنی «لباس پوشیدن» دارد. معنای dress را به­خاطر هم­نشینی با chicken و child تشخیص می­دهیم. حال ببینیم منظور از هم­نشینی چیست و چه چیزی در ترجمه دلالت دارد. هم­نشینی به نحوه­ی جورشدن لغات به یکدیگر توجه دارد، به­عبارت دیگر به این توجه دارد که در ساختارها چه واژه­هایی با چه واژه­هایی می­آیند. بعضی واژه­ها غالب اوقات با اسم می­آیند، عده­ای دیگر گاه­گاه و بعضی ترکیب­ها احتمالاً به اسم نمی­آیند. این که شخص بداند چه واژه­هایی با اسم می­آیند جزء عمده­ی درک معنای یک متن و خوب ترجمه کردن آن است. علت آن که بعضی واژه­ها با اسم نمی­آیند آن است که ترکیبی که می­سازند بی­معناست، یعنی به­خاطر دور بودنشان از حقیقت نامفهوم­اند. در انگلیسی عبارت cat’s wings گفته نمی­شود ولی عبارت bird’s wings غالباً به­کار می­رود/ شاید در داستان­های خیالی از گربه­های پروازکننده عبارت cat’s wings انگلیسی قابل قبولی باشد.

ترکیب واژه­ها در زبان­های مختلف متفاوت است. مثلاً در انگلیسی گفته می­شود I had a dream ولی در زبان فارسی می­گوییم I saw a dream  در انگلیسی می­گوییم The faucet runs در فارسی می­گوییم The faucet is open (شیر آب باز است) و جمله­ی انگلیسی The jelly runs (ژله می­لرزد) معادل فارسی­اش The jelly shakes است. آموزندگان زبان دوم غالباً به این علت مرتکب اشتباه می­شوند که ترکیب واژگان را به­صورتی انجام می­دهند که در زبان اول معمول است و با آنچه در زبان مورد آموزش رایج است سازگاری ندارد. در انگلیسی می­گوییم you have (got) the wrong number (شماره­ی (تلفن) را اشتباه گرفته­اید) و در فارسی می­گوییم you have taken the wrong number که معنی یکی است ولی ترکیب لغت برای بیان معنا متفاوت است.

هم­نشینی­های خاص

در هر زبان ترکیب­های واژگانی معین وجود دارد که به آنها ترکیب­های ثابت می­گوییم. این ترکیب­ها همیشه به ترتیبی خاص اتفاق می­افتند، و یا به­عبارتی همیشه با همهستند. این قاعده درخصوص اصطلاحاتی مانند willy nilly (خواه ناخواه)، spick and span (پاک و پاکیزه)، hale and hearty (پرتاب و توان)، now and then (گاه­گاه)، neat and tidy (تمیز و مرتب) در انگلیسی صادق است ولی شاید در زبان­های دیگر ترکیب­های کاملاً متفاوت وجود داشته باشد. در فارسی نیز ترکیب­هایی نظیر: «سر و صورت دادن»، «سرو سامان گرفتن»، «سر و وضع»، «سر و همسر»، «بار و بندیل»، «بار و بنه»، «فلان و بهمان»، «وقت و بی­وقت»، «پشت و پناه»، « جوش و جلا»، « خوش خوشک»، «سُر و مور و گنده» از آن جمله­اند. که اگر آنها را به انگلیسی برگردانیم معادل­هایی مانند: “to organize” ، “to stele down”، “appearance /look”، “kins/ relatives” ، “baggage”، “so and so” ، “untimely” ، “supporter” ، “ardor”، “leisurely”، “safe and sound” خواهند داشت که با ترکیب­های فارسی هم­خوانی ندارند. در این­گونه ترکیب­ها گاهی تشخیص معنای اجزای تشکیل­دهنده­ی ترکیب دشوار است و همان­طور که گفته شد این ترکیب­ها به ترتیبی خاص کنار اسم قرار می­گیرند که اگر این ترتیب به هم بخورد نتیجه کار برای گویشور زبان غیرطبیعی است. مثلاً اگر hale را از hale and hearty و یا now را از now and then جدا کنیم دیگر معنای موردنظر را نخواهیم داشت. البته در ترکیب­های فارسی هم وضع به همین منوال است. مثلاً اگر واژه­ی «سر» را از سر و صورت دادن، «سر» را از سر و وضع و یا «سر» را از سر و همسر برداریم واژه­های باقیمانده معنای ترکیب را نخواهند داشت.

اصطلاحات هم ازجمله ترکیب­های ثابت، یعنی مجموعه­ای از واژه­ها هستند که جمعاً معنایی خاص دارند و این معنا، معنای تک­تک لغات نیست. اصطلاحات غالباً هم معنای اقلام واژگانی را دارند ولی دارای نوعی معنای خوشک تا شیرپلا رفتیم. یعنی هم آهسته آهسته و هم با فراغت و خوشی راه را پیمودیم و یا وقتی می­گوییم jack kicked the bucket نسبت به جک و اتفاق مرگ او ابراز نوعی بی­احترامی می­کنیم یعنی همان اصطلاح فارسی «ریغ رحمت را به سر کشید و یا زرتش قمصور شد» را به­کار می­بریم. ولی وقتی به­جای رفتن به رختخواب اصطلاح hit the sack را به­کار می­بریم از اصطلاحی غیررسمی یا خودمانی بهره می­گیریم. بد نیست به چند اصطلاح انگلیسی زیر نیز توجه فرمایید:

ارتقای درجه دادن (؟)

kick upstairs

... به شاخ گاو دادن

kick against the pricks

ارتقای مقام دادن / ترفیع درجه دادن

kick dow stairs/upstairs

نافرمانی کردن

kick over the traces

پله­های ترقی را پیمودن

kick u[ the ladder

کنار آمدن

hit it off

از کوره در رفتن

hit the roof

راه افتادن / به چاک جاده زدن

hit the road

اخطار توقف دادن

read the riot act

به کُنه مطلب رسیدن

read between the lines

تعبیر کردن، تفسیر کردن

read something in to sty

داد و بیداد راه انداختن

rant and rave

جمع­آوری اعانه

pass the hat

مسئولیت را به گردن دیگری انداختن

pass the buck

جزئ لاینفک چیزی

part and parcel of something

سرپوش گذاشتن روی اختلافات

paper over the cracks

شاخ به شاخ، روبه­رو

head on

سال­های سال

donkey’s years

افشا شدن

come to light

آروغ زدن

breaic wind

حساب و کتابی نیست

anything goes

چیزی را به یادآوردن

strike a cord

همین!

That’s about it!

در ترجمه­ی اصطلاحات باید دقت فراوان کرد. ترجمه تحت­الفظی آنها معمولاً نتیجه­اش چرند و پرند است. مترجم ابتدا باید به معنای اصطلاح اطمینان داشته باشد، آنگاه به جستجوی معادل کلی آن بپردازد.

همچنین ترکیب­های خاص وجود دارد که باید به آنها به عنوان یک مجموعه نظر کرد زیرا معانی آنها در اصل یکی است:

The king abdicated.

The maid gave notice.

The principal resigned.

در هر سه مثال افراد از شغل خویش کناره­گیری کردند. ولی واژه­ی abdicated با king هم­نشین می­شود و resigned  با principal. اما واژه­های abdicated و resigned را برای maid به­کار نمی­بریم. به ترتیب­های زیر نیز توجه کنید:

A teacher’s salary

A minister’s stipend

A worker’s wage

که البته در ترجمه­ی فارسی هم باید این هم­نشینی­ها رعایت شود، مثلاً بگوییم: حقوق معلم، دریافتی کشیش و دستمزد کارگر.

گاهی امکان تحلیل هم­نشینی­ها براساس معانی عام اجزایی که با واژه­ها می­آیند وجود دارد. مثلاً در جملات زیر هم­نشینی­ها به­درستی به­کار برده شده­اند. اگر افعال با هم جابه­جا می­شدند، معانی حاصله غلط ازآب در می­آمدند و یا حالت استعاری پیدا می­کردند. لیست اول برای هم­نشینی با غیر انسان و لیست دوم برای هم­نشینی با انسان به­کار رفته است:

I bathed the baby.

I washed the car.

He hired a secretary.

I rented a typewriter.

The baby screams.

The puppy yelps.

He cut the boys hair.

He sheared the sheep.

همین قاعده در ترجمه به فارسی هم باید رعایت شود:

اتومبیلم را شستم

بچه را حمام کردم.

ماشین تحریر را کرایه کردن.

منشی را (به­صورت قراردادی و یا روزمزد) استخدام کردن.

توله سگ وغ می­زند.

بچه داد می­کشد/ فریاد می­زند.

پشم گوسفند را چید.

موی بچه را کوتاه کرد.

به اختلاف میان زبان انگلیسی و زبان شیلوک Shillick توجه نمایید:

Break a stick

Break a stick

Pull a string in two

Break a string

Kill an egg

Break an egg

شکی نیست که ترجمه­ی کلمه به کلمه kill an egg در انگلیسی یا در فارسی بی­معناست همان­گونه که Break an egg در زبان شیلوک بی­معنا و غیرقابل فهم است.

هم­نشینی یعمی به هم پیوستن کلمات در عبارات و جملات به­گونه­ای که از نظر واژگان، گفتاری یک­پارچه و یکدست ایجاد نماید. ترکیبی که از نظر واژگانی در یک زبان ایجاد معنایی صحیح می­نماید چه­بسا که در زبان دیگر چنین نکند. مترجم باید همیشه به اصطلاحات زبان مبدأ توجه داشته باشد و بادقت، به­گونه­ای که در زبان مقصد نهایی صحیح داشته باشد، آنها را ترجمه نماید.

دامنه­ی هم­نشینی

هر واژه در هر زبان دارای دامنه­ی هم­نشینی مربوط به خود و یا محدودیت­هایی است که استفاده­ی معنادار از آن را محدود می­کند. هیچ دو واژه­ای را نمی­توان یافت که امکانات هم­نشینی یکسانی داشته باشد. برای مثال چه­بسا تصور کنیم که horse، dog، chicken، man و child دارای ترکیبی واحد باشند. البته هم­پوشی­هایی وجود دارد. همه­ی آنها با run، walk، drink، eat به­کار می­رود. ولی باید توجه داشت که اگرچه horse، dog، chicken، man و child همه با run هم­نشین می­شوند ولی تنها dog و horse با اسم race ترکیبی قابل قبول می­سازند. یعنی horse race و dog race مورد قبول­اند، اما chicken race و یا man race و child race در انگلیسی پذیرفتنی نیستند. لیست واژه­های دیگری را که واژه­ای با آنها ترکیب می­شود دامنه­ی هم­نشینی می­گوییم. بعضی واژه­ها دامنه­ای بسیار محدود و بعضی دیگر هم­نشین­های بسیار فراوان دارند.دامنه­ی هم­نشینی کلمات مشابه در بین زبان­ها یکسان نیست، ممکن است هم­پوشی داشته باشند ولی تطابق کامل ندارند. احتمال فراوان می­رود که در به­کارگیری اولیه با اسم مطابقت داشته باشند ولی در معانی ثانویه و یا استفاده­های مجازی چنین نباشند. مثلاً run در معنای عادی: People or animals run در انگلیسی معنایی همانند دویدن فارسی دارد اما هم­نشینی run با nose، motor، clothes، stockings، plants آن­گونه که در انگلیسی هست در فارسی نیست. به ترجمه­ی فارسی جملات زیر توجه کنید:

The child’s nose is running, I believe he has caught cold.

دماغ بچه آبریزش دارد و یا در محاوره: دماغ بچه آویزان است خیال می­کنیم سرما خورده.

The refrigerator is running

یخچال دارد کار می­کند.

Could you run the engine for a moment?

ممکن است یک دقیقه موتور را روشن کنید؟

I can’t afford to run a car on my salary.

با این حقوق نمی­توانم اتومبیل داشته باشم (و از آن استفاده کنم).

I’m afraid the color ran when I washed your new skirt.

متأسفانه وقتی دامن نوتان را شستم رنگ داد.

Ivy ran over the walls of the cottage.

عشقه کشید روی دیوار کلبه.

و یا جملات زیر:

He used to run arms into other countries.

او به کشورهای دیگر اسلحه قاچاق می­کرد.

A fence runs around the whole field.

دورتا دور مزرعه چپرکشی شده است.

The road runs parallel to the railway.

جاده به موازات راه­آهن کشیده شده است.

The play ran for six months on Broadway.

نمایش­نامه شش ماه در برادوی روی صحنه بود.

The lease on my house only a year to turn.

قرارداد اجاره­خانه­ی من فقط یک سال مهلت/اعتبار دارد.

The river runs into the Persian Gulf.

رودخانه به خلیج­فارس می­ریزد.

The story runs that she poisoned her husband.

داستان از این قرار است که او شوهرش را مسموم می­کند.

She ran hot water into the tea pot.

آب داغ در قوری ریخت.

We left the tap running?

چه کسی شیر آب را باز گذاشته؟

The smokes my eyes run.

دود اشک از چشم­هایم جاری می­کند.

It was so hot that the butter ran.

این­قدر گرم بود که کره آب شد.

He has no idea how to run a hotel.

او هتل­داری بلد نیست.

The college runs summer courses.

دانشکده ترم­های تابستانه دارد (برقرار می­کند).

Your car seems to run very nicely.

به­نظر می­رسد که اتومبیلمان خیل خوب کار می­کند.

How many candidates are running in the election?

چند کاندید در انتخابات شرکت می­کنند؟

The ‘Gurdian is running a series of articles on third world Economics.

روزنامه­ی گاردین یک سری مقاله درباره اقتصاد جهان سوم چاپ و منتشر می­کند.

Programs are running a few minutes behind schedule this evening.

امشب برنامه­ها چند دقیقه­ای دیرتر از وقت تعیین شده شروع می­شود.

If you offer the children rewards for helping they’ll all come running.

اگر بچه­ها را به­خاطر کمکشان پاداش دهید همه تشویق خواهند شد.

اصطلاحات run into debt (به بدهکاری افتادن)، run into trouble (گرفتار شدن)، run out of money (دچار بی­پولی شدن) یا run out of patience (سررفتن حوصله/ بی­طاقت شدن) هم از آن جمله­اند.

هر واژه در هر زبان دارای یک دامنه­ی هم­نشینی همراه با محدودیت­های خاص است که ترکیب­های دیگر را مجاز نمی­داند. مثلاً در انگلیسی واژه­ی bright با چیزهایی که دارای شدت نور هستند مانند sun و color هم­نشین می­شوند. واژه­ی shiny با چیزهایی هم­نشین می­شوند که معنای واژه (درخشان بودن) برای ظاهر آن شیء اهمیت دارد، بنابراین shiny coin، shiny florr صحیح است اما shiny sun و shiny color صحیح نیست. تعداد هم­نشین­های مناسب واژگان بستگی به جایگاه آنها در درجه­بندی یک گروه خاص دارد. مثلاً واژه­ی “animal” دامنه وسیع­تر از “dog” و یا “sheep” دارد. تنها اهل زبان است که می­تواند تشخیص دهد که این هم­نشینی­ها، به­خصوص اگر شخص بخواهد از ترکیبی تازه سود جوید، مورد قبول و یا غیرقابل قبولند. زبان­ها درحال تغییرند و به دامنه­ی ترکیب­های یک واژه دائماً چیزهایی اضافه و یا کم می­شوند ولی این اهل زبان است که در مورد ترکیب جدید و یا مورد قبول حرف آخر را می­زند. مثلاً مترجمی خواسته بود white as snow را به زبانی که واژه­ی “snow” را نداشته ترجمه کند. واژه­ی “hail” را که به “white” نزدیک بود برگزید زیرا در زبان موردنظر ترکیب clear as hail وجود داشت، ولی معنای آن چیز دیگری بود. دشواری کار در این بود که نه hail با white ترکیب می­شد و نه درصورت ترکیب شدن معنایی مانند white as snow می­داشت. ناچار صلاح را بر آن دید که عبارت را به عبارتی که صاف و ساده معنای "بسیار سفید" را داشت برگرداند.

تضادهای ترکیبی

افرادی که با زبانی غیر از زبان مادری خود تکلم می­کنند غالباً در به­کارگیری ترکیب­ها دچار اشتباه می­شوند، این اشتباهات یا به گرامر مربوط می­شود و یا به واژگان، ولی در هر صورت واژه­ها را به­گونه­ای کنار هم می­چینند که به­طور طبیعی باهم ترکیب نمی­شوند. گاهی اسم و فعل به­جای هم گرفته می­شوند. در نامه­ای از سوی یک ناشر که نویسنده­اش اهل زبان نبود این جمله به چشم می­خورد:

We have sent the book… we are sorry for the overlook.

درحالیکه overlook در انگلیسی فعل است و باید به­جای آن از اسم oversight (غفلت/ خطای سهو) استفاده می­شد. گاه به اشتباهات هم­نشینی تضادهای ترکیبی می­گویند. همه کسانی که زبان دومی را آموخته باشند دچار این نوع اشتباه شده­اند. همچنین اشتباهاتی وجود دارد که فقط به دستور زبان مربوط می­شود، مثلاً به­جای آنکه را غالباً کسانی که به زبان مادری خود ترجمه می­کنند مرتکب نمی­شوند. تضادهای ترکیبی قدری ظریف­تر از این­هاست و مترجمان گاه آنها را نادیده می­گیرند.در بعضی از زبان­ها، ازجمله فارسی، ترکیب­هایی مثل آب رفت (آب رفته بود توی زیرزمین) یا انگلیسی تحت­الفظی آن water went، پرنده گفت the bird sail (صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت ...)، کتری جوش آمد the kettle boiled تضادهایی ترکیبی است البته در انگلیسی هم عبارت "پرنده گفت" درصورتی که پرنده طوطی باشد و "کتری جوش آمد" هم که حالت استعاره دارد درست است. مسأله این است که آنچه در یک زبان ترکیب صددرصد قابل قبولی است چه­بسا که در زبان دیگر حتی بی­معنا باشد.گاهی میان آنچه در زبان مبدأ گفته می­شود و الگوهای فرهنگی زبان مقصد تضاد ترکیبی وجود دارد. چنین چیزی تضاد ترکیبی اقلام واژگانی نیست بلکه تضاد فرهنگی است. در ترجمه­ی مواردی از این قبیل باید مبنای ترجمه زبان مبدأ باشد. درست است که فرهنگ­ها با هم تضاد دارند ولی در معنای واژه­ها تضادی وجود ندارد. به­عبارت دیگر تضادهای فرهنگی را باید نادیده گرفت، یا به زبان ساده­تر نباید داستان را تغییر داد تا فرهنگ یک کشور را وارد فرهنگ کشور دیگر کرد. البته چه­بسا درچنین مواردی لازم باشد که مورد اختلاف را به­صورت پانویس یا در داخل پرانتز ذکر کنیم.هر زبانی محدودیت­های ترکیبی خاص خود را دارد. مثلاً در فارسی واژه hear فقط با sounds هم­نشین می­شود و نه با اشخاص مثلاً نمی­توان گفت حسین را شنیدنم، ولی در انگلیسی باید گفت I heard Hassan یا جمله­ی انگلیسی I believe you در فارسی ناقص است و باید گفت I believe what you said در فارسی انگشت پا و دست یک واژه دارد ولی در انگلیسی برای دست واژه­ی finger و برای انگشت­های پا واژه­ی toe را به­کار می­بریم و ناخن دست finger nail و ناخن انگشت پا tor nail است. یا واژه­ی دست فارسی hand انگلیسی نیست زیرا hand در انگلیسی به کف دست تا مچ اطلاق می­شود و از مچ تا بازو را Arm می­گویند. در انگلیسی به­کار بردن واژه nice هم برای اشیاء و هم برای اشخاص به­کار می­رود. مثلاً می­توان گفت  He is a nice man و یا It’s a nice chair که ترجمه فارسی جمله اول می­تواند هم "او مرد نیکی است" باشد و هم " او مرد خوبی است" ولی در ترجمه­ی جمله­ی دوم برای صندلی صفت نیک معمول نیست و باید فقط گفت صندلی خوبی است.

مترجم باید همیشه به لغزش­های تضادهای ترکیبی به هنگام ترجمه توجه داشته باشد. برای اجتناب از این لغزش مترجم باید درمورد هر واژه­ای که در معنای اولیه­ی خود به­کار نرفته است تردید کند. و اگر به­صورت تحت­الفظی ترجمه کند چه­بسا که باعث تضاد گردد. از مترجمی که زبان مبدأ زبان مادری او نیست نباید این انتظار را داشت که اصطلاحات را به­گونه­ای دقیق، حتی اگر در تماس نزدیک با اهل زبان باشد، ترجمه کند، تنها گویشوران به زبان مادری می­توانند در این خصوص که چه واژه­هایی با چه واژه­های دیگر ترکیب می­شوند. بهترین داوران باشند. در این صورت هرکس که زبان مادری­اش انگلیسی نیست ولی متنی را به انگلیسی ترجمه می­کند باید از هدایت­های شخصی که زبان مادری­اش انگلیسی است غافل نباشد. در انگلیس عبارت fat dog صحیح است ولی نمی­توان گفت fat rope باید گفت thick rope ولی thick dog غلط است درحالیکه گفتن thin dog مانعی ندارد گو اینکه بهتر است بگوییم a skinny dog در فارسی هم تقریباً وضع همین­طور است مثلاً می­گوییم سگ چاق، سگ لاغر/ استخوانی، طناب کلفت.از این­رو باید مترجم همیشه متوجه اشکالات هم­نشینی واژه­ها باشد و برای احتراز از این اشکالات در مورد هر واژه­ای که در معنای اولیه­ی خود به­کار نرفته تردید نماید.

تشابه معنا

تاکنون متوجه شده­ایم که هر واژه باتوجه به متنی که در آن به­کار رفته ممکن است دارای معانی متعددی باشد. هر معنا به واژه­ی متفاوتی در ترجمه نیاز دارد. اگر واژه­ی خاصی هربار که در یک متن تکرار می­شود به یک صورت معنا شود ترجمه مملو از تضادهای ترکیبی و معانی اشتباه خواهد شد و تشابه معنایی کامل میان واژه­های متن مبدأ و ترجمه به زبان مقصد وجود نخواهد داشت. منظور از تشابه معنایی یعنی جوربودن هماهنگ اقلام واژگانی. البته به­علت ناجوری­های فراوان در ساختارهای زبان، هیچ­گاه تشابه معنایی ترجمه­ی بین یک متن و آن وجود ندارد.برای آنکه به­وضوح این مطلب را درک کنیم تکیه بر دو نوع تشابه معنایی شایان اهمیت است: تشابه معنایی واقعی و تشابه معنایی غیرواقعی. تشابه معنایی واقعی زمانی در یک متن اتفاق می­افتد که یک واژه و یا اصطلاح به­طور مکرر طوری به­کار رود که به یک مفهوم اشاره نماید. به­عبارت دیگر هربار که تکرار می­شود معنای واحد داشته باشد. در پاراگراف زیر تشابه معنایی واقعی وجود دارد:

The boy ran to the store, ran up to the shopkeeper, and asked for a can of milk. Then he ran out into the street and, holding the milk tightly, ran home as fast as he could run.

در این متن هربار که run به­کار رفته است کما بیش معنایی یکسان دارد. علت اینکه بارها و بارها به­کار رفته است این است که احساس فوریت را به ذهن متبادر کند. احتمال زیاد می­رود که ترجمه­ی واژه­ی run در همه­ی پنج مورد واژه­ی واحدی (با تغییر در زمان فعل) در زبان مقصد باشد. البته امکان دارد که در بعضی زبان­ها برای همه­ی موارد از واژه­ی run استفاده نشود.اکنون به پاراگراف زیر که در آنجا هم از کلمه­ی run بهره گرفته شده است توجه نمایید. در این پاراگراف تشابه معنایی غیرواقعی است. هربار که run به­کار برده شده است معنایی متفاوت دارد:

The motor of his car stopped running. The man didn’t know what to do. He was near a brook which was running under the road through a culvert. He thought about wing some of the water to cool the engine. But he decided he would run back to town and see if he might run into someone who could help him.

در این پاراگراف تشابه معنایی میان اشکال run غیرواقعی است. همه­ی معانی باهم فرق دارند. در ترجمه­ی 4 مورد بالا هریک را به واژه­ای متفاوت باید ترجمه کرد. در فارسی از واژه­ها با عبارات کار کردن، جاری بودن، دوان دوان برگشتن و برخورد کردن با برای ترجمه استفاده می­کنیم.پاراگراف زیر از فارسی به انگلیسی ترجمه شده است. یک لغت "شیر" را در متن به­صورتی که در فارسی به­کار می­رود حفظ کرده­ایم تا تشابه معنایی واقعی در متن اصلی زبان فارسی نشان داده شود: When I turned the “shir” on there was no water to drink.

I drank a glass of shir instead. My pet baby shir seemed thirsty too. But he had to wait.

اگرچه کلمه­ی شیر سه بار تکرار شده است ولی باید به سه طریق به انگلیسی ترجمه شود در معنای اول به شیر آب، در معنای دوم به شیری که از گاو و گوسفند و ... گرفته می­شود و در معنای سوم به شیر (حیوان درنده) اشاره دارد که وقتی به انگلیسی ترجمه شود از این قرار است:

When I turned the faucet on there was no water to drink. I drank a glass of milk instead. My pet baby lion seemed thirsty too. But he had to wait.

مثال دیگر از یک زبان محلی مکزیکی است. در این پاراگراف واژه­ی jue به شکل محلی آن برای نشان دادن تشابه معنایی که در متن اصلی امده حفظ گردیده:

The Lopze family is always working. When we visited them, the father was jue a board, the mother was jue clothes, the oldest boy was jue his knife, and the oldest daughter was jue soap on her dog.

برای ترجمه­ی 4 مورد مختلف jue به انگلیسی که در لهجه­ی محلی مکزیکی چهار معنای متفاوت از آن گرفته شده است باید از چهار واژه­ی متفاوت سود جست. در معنای اول به­خاطر هم­نشینی jue با board (تخته) از کلمه plane (رنده کردن)، در معنای دوم به­خاطر هم­نشینی با clothes (لباس) از کلمه iron (اتو کردن)، در معنای سوم به­خاطر هم­نشینی با knife (چاقو) از کلمه­ی sharpen (تیزکردن) و در معنای چهارم به­خاطر هم­نشینی با soap (صابون) از واژه­ی rub (مالیدن) استفاده شده است، حفظ تشابه معنایی غیرواقعی این متن به­هنگام ترجمه به انگلیسی نه ممکن است و نه مطلوب. ترجمه انگلیسی پاراگراف مزبور بدین­گونه است:

… the father was planning a board, the mother was ironing clothes, the oldest boy was sharpening his knife, and the oldest daughter was rabbing soap on her dog.

بدین­صورت معنای این متن انگلیسی همان است که در لهجه­ی محلی مکزیکی است و به­نظر طبیعی می­آید. درحالیکه اگر مترجم سعی می­کرد برای هر چهار مورد از واژه­ی، مثلاً، plane استفاده نماید. متن برای مخاطب انگلیسی زبان نامفهوم می­بود.درست است که باید تا آنجا که میسر است هم­نشینی واقعی را حفظ کرد، اما گرامر زبان­ها بسیار متفاوت است و ناسازگاری­ها به­گونه­ای است که چه­بسا این امر همیشه ممکن نشود. در بعضی از زبان­ها یک واژه در یک پاراگراف یا در یک رویداد تکرار می­شود بلکه به جای آن از مترادف­ها و یا واژه­های جانشین استفاده می­شود.درهر حال همیشه قدری از تشابه معنا در ترجمه از دست می­رود اما مسأله مهم این است که معنای ترجمه تا جایی که ممکن است با معنای متن مبدأ مشابه باشد.