همنشینی اقلام واژگانی
همنشینی واژگانی تعیین کنندهی معنایی است که در یک عبارت یا جملهی معینی نشان داده میشود واژهی dress دارای همان معنایی نیست که درعبارت dress the chicken و یا dress the child وجود دارد. عبارت To dress the chicken یعنی «کندن پرهای مرغ» اما dress the child معنی «لباس پوشیدن» دارد. معنای dress را بهخاطر همنشینی با chicken و child تشخیص میدهیم. حال ببینیم منظور از همنشینی چیست و چه چیزی در ترجمه دلالت دارد. همنشینی به نحوهی جورشدن لغات به یکدیگر توجه دارد، بهعبارت دیگر به این توجه دارد که در ساختارها چه واژههایی با چه واژههایی میآیند. بعضی واژهها غالب اوقات با اسم میآیند، عدهای دیگر گاهگاه و بعضی ترکیبها احتمالاً به اسم نمیآیند. این که شخص بداند چه واژههایی با اسم میآیند جزء عمدهی درک معنای یک متن و خوب ترجمه کردن آن است. علت آن که بعضی واژهها با اسم نمیآیند آن است که ترکیبی که میسازند بیمعناست، یعنی بهخاطر دور بودنشان از حقیقت نامفهوماند. در انگلیسی عبارت cat’s wings گفته نمیشود ولی عبارت bird’s wings غالباً بهکار میرود/ شاید در داستانهای خیالی از گربههای پروازکننده عبارت cat’s wings انگلیسی قابل قبولی باشد.
ترکیب واژهها در زبانهای مختلف متفاوت است. مثلاً در انگلیسی گفته میشود I had a dream ولی در زبان فارسی میگوییم I saw a dream در انگلیسی میگوییم The faucet runs در فارسی میگوییم The faucet is open (شیر آب باز است) و جملهی انگلیسی The jelly runs (ژله میلرزد) معادل فارسیاش The jelly shakes است. آموزندگان زبان دوم غالباً به این علت مرتکب اشتباه میشوند که ترکیب واژگان را بهصورتی انجام میدهند که در زبان اول معمول است و با آنچه در زبان مورد آموزش رایج است سازگاری ندارد. در انگلیسی میگوییم you have (got) the wrong number (شمارهی (تلفن) را اشتباه گرفتهاید) و در فارسی میگوییم you have taken the wrong number که معنی یکی است ولی ترکیب لغت برای بیان معنا متفاوت است.
همنشینیهای خاص
در هر زبان ترکیبهای واژگانی معین وجود دارد که به آنها ترکیبهای ثابت میگوییم. این ترکیبها همیشه به ترتیبی خاص اتفاق میافتند، و یا بهعبارتی همیشه با همهستند. این قاعده درخصوص اصطلاحاتی مانند willy nilly (خواه ناخواه)، spick and span (پاک و پاکیزه)، hale and hearty (پرتاب و توان)، now and then (گاهگاه)، neat and tidy (تمیز و مرتب) در انگلیسی صادق است ولی شاید در زبانهای دیگر ترکیبهای کاملاً متفاوت وجود داشته باشد. در فارسی نیز ترکیبهایی نظیر: «سر و صورت دادن»، «سرو سامان گرفتن»، «سر و وضع»، «سر و همسر»، «بار و بندیل»، «بار و بنه»، «فلان و بهمان»، «وقت و بیوقت»، «پشت و پناه»، « جوش و جلا»، « خوش خوشک»، «سُر و مور و گنده» از آن جملهاند. که اگر آنها را به انگلیسی برگردانیم معادلهایی مانند: “to organize” ، “to stele down”، “appearance /look”، “kins/ relatives” ، “baggage”، “so and so” ، “untimely” ، “supporter” ، “ardor”، “leisurely”، “safe and sound” خواهند داشت که با ترکیبهای فارسی همخوانی ندارند. در اینگونه ترکیبها گاهی تشخیص معنای اجزای تشکیلدهندهی ترکیب دشوار است و همانطور که گفته شد این ترکیبها به ترتیبی خاص کنار اسم قرار میگیرند که اگر این ترتیب به هم بخورد نتیجه کار برای گویشور زبان غیرطبیعی است. مثلاً اگر hale را از hale and hearty و یا now را از now and then جدا کنیم دیگر معنای موردنظر را نخواهیم داشت. البته در ترکیبهای فارسی هم وضع به همین منوال است. مثلاً اگر واژهی «سر» را از سر و صورت دادن، «سر» را از سر و وضع و یا «سر» را از سر و همسر برداریم واژههای باقیمانده معنای ترکیب را نخواهند داشت.
اصطلاحات هم ازجمله ترکیبهای ثابت، یعنی مجموعهای از واژهها هستند که جمعاً معنایی خاص دارند و این معنا، معنای تکتک لغات نیست. اصطلاحات غالباً هم معنای اقلام واژگانی را دارند ولی دارای نوعی معنای خوشک تا شیرپلا رفتیم. یعنی هم آهسته آهسته و هم با فراغت و خوشی راه را پیمودیم و یا وقتی میگوییم jack kicked the bucket نسبت به جک و اتفاق مرگ او ابراز نوعی بیاحترامی میکنیم یعنی همان اصطلاح فارسی «ریغ رحمت را به سر کشید و یا زرتش قمصور شد» را بهکار میبریم. ولی وقتی بهجای رفتن به رختخواب اصطلاح hit the sack را بهکار میبریم از اصطلاحی غیررسمی یا خودمانی بهره میگیریم. بد نیست به چند اصطلاح انگلیسی زیر نیز توجه فرمایید:
ارتقای درجه دادن (؟) |
kick upstairs |
... به شاخ گاو دادن |
kick against the pricks |
ارتقای مقام دادن / ترفیع درجه دادن |
kick dow stairs/upstairs |
نافرمانی کردن |
kick over the traces |
پلههای ترقی را پیمودن |
kick u[ the ladder |
کنار آمدن |
hit it off |
از کوره در رفتن |
hit the roof |
راه افتادن / به چاک جاده زدن |
hit the road |
اخطار توقف دادن |
read the riot act |
به کُنه مطلب رسیدن |
read between the lines |
تعبیر کردن، تفسیر کردن |
read something in to sty |
داد و بیداد راه انداختن |
rant and rave |
جمعآوری اعانه |
pass the hat |
مسئولیت را به گردن دیگری انداختن |
pass the buck |
جزئ لاینفک چیزی |
part and parcel of something |
سرپوش گذاشتن روی اختلافات |
paper over the cracks |
شاخ به شاخ، روبهرو |
head on |
سالهای سال |
donkey’s years |
افشا شدن |
come to light |
آروغ زدن |
breaic wind |
حساب و کتابی نیست |
anything goes |
چیزی را به یادآوردن |
strike a cord |
همین! |
That’s about it! |
در ترجمهی اصطلاحات باید دقت فراوان کرد. ترجمه تحتالفظی آنها معمولاً نتیجهاش چرند و پرند است. مترجم ابتدا باید به معنای اصطلاح اطمینان داشته باشد، آنگاه به جستجوی معادل کلی آن بپردازد.
همچنین ترکیبهای خاص وجود دارد که باید به آنها به عنوان یک مجموعه نظر کرد زیرا معانی آنها در اصل یکی است:
The king abdicated.
The maid gave notice.
The principal resigned.
در هر سه مثال افراد از شغل خویش کنارهگیری کردند. ولی واژهی abdicated با king همنشین میشود و resigned با principal. اما واژههای abdicated و resigned را برای maid بهکار نمیبریم. به ترتیبهای زیر نیز توجه کنید:
A teacher’s salary
A minister’s stipend
A worker’s wage
که البته در ترجمهی فارسی هم باید این همنشینیها رعایت شود، مثلاً بگوییم: حقوق معلم، دریافتی کشیش و دستمزد کارگر.
گاهی امکان تحلیل همنشینیها براساس معانی عام اجزایی که با واژهها میآیند وجود دارد. مثلاً در جملات زیر همنشینیها بهدرستی بهکار برده شدهاند. اگر افعال با هم جابهجا میشدند، معانی حاصله غلط ازآب در میآمدند و یا حالت استعاری پیدا میکردند. لیست اول برای همنشینی با غیر انسان و لیست دوم برای همنشینی با انسان بهکار رفته است:
I bathed the baby. |
I washed the car. |
He hired a secretary. |
I rented a typewriter. |
The baby screams. |
The puppy yelps. |
He cut the boys hair. |
He sheared the sheep. |
همین قاعده در ترجمه به فارسی هم باید رعایت شود:
اتومبیلم را شستم |
بچه را حمام کردم. |
ماشین تحریر را کرایه کردن. |
منشی را (بهصورت قراردادی و یا روزمزد) استخدام کردن. |
توله سگ وغ میزند. |
بچه داد میکشد/ فریاد میزند. |
پشم گوسفند را چید. |
موی بچه را کوتاه کرد. |
به اختلاف میان زبان انگلیسی و زبان شیلوک Shillick توجه نمایید:
Break a stick |
Break a stick |
Pull a string in two |
Break a string |
Kill an egg |
Break an egg |
شکی نیست که ترجمهی کلمه به کلمه kill an egg در انگلیسی یا در فارسی بیمعناست همانگونه که Break an egg در زبان شیلوک بیمعنا و غیرقابل فهم است.
همنشینی یعمی به هم پیوستن کلمات در عبارات و جملات بهگونهای که از نظر واژگان، گفتاری یکپارچه و یکدست ایجاد نماید. ترکیبی که از نظر واژگانی در یک زبان ایجاد معنایی صحیح مینماید چهبسا که در زبان دیگر چنین نکند. مترجم باید همیشه به اصطلاحات زبان مبدأ توجه داشته باشد و بادقت، بهگونهای که در زبان مقصد نهایی صحیح داشته باشد، آنها را ترجمه نماید.
دامنهی همنشینی
هر واژه در هر زبان دارای دامنهی همنشینی مربوط به خود و یا محدودیتهایی است که استفادهی معنادار از آن را محدود میکند. هیچ دو واژهای را نمیتوان یافت که امکانات همنشینی یکسانی داشته باشد. برای مثال چهبسا تصور کنیم که horse، dog، chicken، man و child دارای ترکیبی واحد باشند. البته همپوشیهایی وجود دارد. همهی آنها با run، walk، drink، eat بهکار میرود. ولی باید توجه داشت که اگرچه horse، dog، chicken، man و child همه با run همنشین میشوند ولی تنها dog و horse با اسم race ترکیبی قابل قبول میسازند. یعنی horse race و dog race مورد قبولاند، اما chicken race و یا man race و child race در انگلیسی پذیرفتنی نیستند. لیست واژههای دیگری را که واژهای با آنها ترکیب میشود دامنهی همنشینی میگوییم. بعضی واژهها دامنهای بسیار محدود و بعضی دیگر همنشینهای بسیار فراوان دارند.دامنهی همنشینی کلمات مشابه در بین زبانها یکسان نیست، ممکن است همپوشی داشته باشند ولی تطابق کامل ندارند. احتمال فراوان میرود که در بهکارگیری اولیه با اسم مطابقت داشته باشند ولی در معانی ثانویه و یا استفادههای مجازی چنین نباشند. مثلاً run در معنای عادی: People or animals run در انگلیسی معنایی همانند دویدن فارسی دارد اما همنشینی run با nose، motor، clothes، stockings، plants آنگونه که در انگلیسی هست در فارسی نیست. به ترجمهی فارسی جملات زیر توجه کنید:
The child’s nose is running, I believe he has caught cold.
دماغ بچه آبریزش دارد و یا در محاوره: دماغ بچه آویزان است خیال میکنیم سرما خورده.
The refrigerator is running
یخچال دارد کار میکند.
Could you run the engine for a moment?
ممکن است یک دقیقه موتور را روشن کنید؟
I can’t afford to run a car on my salary.
با این حقوق نمیتوانم اتومبیل داشته باشم (و از آن استفاده کنم).
I’m afraid the color ran when I washed your new skirt.
متأسفانه وقتی دامن نوتان را شستم رنگ داد.
Ivy ran over the walls of the cottage.
عشقه کشید روی دیوار کلبه.
و یا جملات زیر:
He used to run arms into other countries.
او به کشورهای دیگر اسلحه قاچاق میکرد.
A fence runs around the whole field.
دورتا دور مزرعه چپرکشی شده است.
The road runs parallel to the railway.
جاده به موازات راهآهن کشیده شده است.
The play ran for six months on Broadway.
نمایشنامه شش ماه در برادوی روی صحنه بود.
The lease on my house only a year to turn.
قرارداد اجارهخانهی من فقط یک سال مهلت/اعتبار دارد.
The river runs into the Persian Gulf.
رودخانه به خلیجفارس میریزد.
The story runs that she poisoned her husband.
داستان از این قرار است که او شوهرش را مسموم میکند.
She ran hot water into the tea pot.
آب داغ در قوری ریخت.
We left the tap running?
چه کسی شیر آب را باز گذاشته؟
The smokes my eyes run.
دود اشک از چشمهایم جاری میکند.
It was so hot that the butter ran.
اینقدر گرم بود که کره آب شد.
He has no idea how to run a hotel.
او هتلداری بلد نیست.
The college runs summer courses.
دانشکده ترمهای تابستانه دارد (برقرار میکند).
Your car seems to run very nicely.
بهنظر میرسد که اتومبیلمان خیل خوب کار میکند.
How many candidates are running in the election?
چند کاندید در انتخابات شرکت میکنند؟
The ‘Gurdian is running a series of articles on third world Economics.
روزنامهی گاردین یک سری مقاله درباره اقتصاد جهان سوم چاپ و منتشر میکند.
Programs are running a few minutes behind schedule this evening.
امشب برنامهها چند دقیقهای دیرتر از وقت تعیین شده شروع میشود.
If you offer the children rewards for helping they’ll all come running.
اگر بچهها را بهخاطر کمکشان پاداش دهید همه تشویق خواهند شد.
اصطلاحات run into debt (به بدهکاری افتادن)، run into trouble (گرفتار شدن)، run out of money (دچار بیپولی شدن) یا run out of patience (سررفتن حوصله/ بیطاقت شدن) هم از آن جملهاند.
هر واژه در هر زبان دارای یک دامنهی همنشینی همراه با محدودیتهای خاص است که ترکیبهای دیگر را مجاز نمیداند. مثلاً در انگلیسی واژهی bright با چیزهایی که دارای شدت نور هستند مانند sun و color همنشین میشوند. واژهی shiny با چیزهایی همنشین میشوند که معنای واژه (درخشان بودن) برای ظاهر آن شیء اهمیت دارد، بنابراین shiny coin، shiny florr صحیح است اما shiny sun و shiny color صحیح نیست. تعداد همنشینهای مناسب واژگان بستگی به جایگاه آنها در درجهبندی یک گروه خاص دارد. مثلاً واژهی “animal” دامنه وسیعتر از “dog” و یا “sheep” دارد. تنها اهل زبان است که میتواند تشخیص دهد که این همنشینیها، بهخصوص اگر شخص بخواهد از ترکیبی تازه سود جوید، مورد قبول و یا غیرقابل قبولند. زبانها درحال تغییرند و به دامنهی ترکیبهای یک واژه دائماً چیزهایی اضافه و یا کم میشوند ولی این اهل زبان است که در مورد ترکیب جدید و یا مورد قبول حرف آخر را میزند. مثلاً مترجمی خواسته بود white as snow را به زبانی که واژهی “snow” را نداشته ترجمه کند. واژهی “hail” را که به “white” نزدیک بود برگزید زیرا در زبان موردنظر ترکیب clear as hail وجود داشت، ولی معنای آن چیز دیگری بود. دشواری کار در این بود که نه hail با white ترکیب میشد و نه درصورت ترکیب شدن معنایی مانند white as snow میداشت. ناچار صلاح را بر آن دید که عبارت را به عبارتی که صاف و ساده معنای "بسیار سفید" را داشت برگرداند.
تضادهای ترکیبی
افرادی که با زبانی غیر از زبان مادری خود تکلم میکنند غالباً در بهکارگیری ترکیبها دچار اشتباه میشوند، این اشتباهات یا به گرامر مربوط میشود و یا به واژگان، ولی در هر صورت واژهها را بهگونهای کنار هم میچینند که بهطور طبیعی باهم ترکیب نمیشوند. گاهی اسم و فعل بهجای هم گرفته میشوند. در نامهای از سوی یک ناشر که نویسندهاش اهل زبان نبود این جمله به چشم میخورد:
We have sent the book… we are sorry for the overlook.
درحالیکه overlook در انگلیسی فعل است و باید بهجای آن از اسم oversight (غفلت/ خطای سهو) استفاده میشد. گاه به اشتباهات همنشینی تضادهای ترکیبی میگویند. همه کسانی که زبان دومی را آموخته باشند دچار این نوع اشتباه شدهاند. همچنین اشتباهاتی وجود دارد که فقط به دستور زبان مربوط میشود، مثلاً بهجای آنکه را غالباً کسانی که به زبان مادری خود ترجمه میکنند مرتکب نمیشوند. تضادهای ترکیبی قدری ظریفتر از اینهاست و مترجمان گاه آنها را نادیده میگیرند.در بعضی از زبانها، ازجمله فارسی، ترکیبهایی مثل آب رفت (آب رفته بود توی زیرزمین) یا انگلیسی تحتالفظی آن water went، پرنده گفت the bird sail (صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت ...)، کتری جوش آمد the kettle boiled تضادهایی ترکیبی است البته در انگلیسی هم عبارت "پرنده گفت" درصورتی که پرنده طوطی باشد و "کتری جوش آمد" هم که حالت استعاره دارد درست است. مسأله این است که آنچه در یک زبان ترکیب صددرصد قابل قبولی است چهبسا که در زبان دیگر حتی بیمعنا باشد.گاهی میان آنچه در زبان مبدأ گفته میشود و الگوهای فرهنگی زبان مقصد تضاد ترکیبی وجود دارد. چنین چیزی تضاد ترکیبی اقلام واژگانی نیست بلکه تضاد فرهنگی است. در ترجمهی مواردی از این قبیل باید مبنای ترجمه زبان مبدأ باشد. درست است که فرهنگها با هم تضاد دارند ولی در معنای واژهها تضادی وجود ندارد. بهعبارت دیگر تضادهای فرهنگی را باید نادیده گرفت، یا به زبان سادهتر نباید داستان را تغییر داد تا فرهنگ یک کشور را وارد فرهنگ کشور دیگر کرد. البته چهبسا درچنین مواردی لازم باشد که مورد اختلاف را بهصورت پانویس یا در داخل پرانتز ذکر کنیم.هر زبانی محدودیتهای ترکیبی خاص خود را دارد. مثلاً در فارسی واژه hear فقط با sounds همنشین میشود و نه با اشخاص مثلاً نمیتوان گفت حسین را شنیدنم، ولی در انگلیسی باید گفت I heard Hassan یا جملهی انگلیسی I believe you در فارسی ناقص است و باید گفت I believe what you said در فارسی انگشت پا و دست یک واژه دارد ولی در انگلیسی برای دست واژهی finger و برای انگشتهای پا واژهی toe را بهکار میبریم و ناخن دست finger nail و ناخن انگشت پا tor nail است. یا واژهی دست فارسی hand انگلیسی نیست زیرا hand در انگلیسی به کف دست تا مچ اطلاق میشود و از مچ تا بازو را Arm میگویند. در انگلیسی بهکار بردن واژه nice هم برای اشیاء و هم برای اشخاص بهکار میرود. مثلاً میتوان گفت He is a nice man و یا It’s a nice chair که ترجمه فارسی جمله اول میتواند هم "او مرد نیکی است" باشد و هم " او مرد خوبی است" ولی در ترجمهی جملهی دوم برای صندلی صفت نیک معمول نیست و باید فقط گفت صندلی خوبی است.
مترجم باید همیشه به لغزشهای تضادهای ترکیبی به هنگام ترجمه توجه داشته باشد. برای اجتناب از این لغزش مترجم باید درمورد هر واژهای که در معنای اولیهی خود بهکار نرفته است تردید کند. و اگر بهصورت تحتالفظی ترجمه کند چهبسا که باعث تضاد گردد. از مترجمی که زبان مبدأ زبان مادری او نیست نباید این انتظار را داشت که اصطلاحات را بهگونهای دقیق، حتی اگر در تماس نزدیک با اهل زبان باشد، ترجمه کند، تنها گویشوران به زبان مادری میتوانند در این خصوص که چه واژههایی با چه واژههای دیگر ترکیب میشوند. بهترین داوران باشند. در این صورت هرکس که زبان مادریاش انگلیسی نیست ولی متنی را به انگلیسی ترجمه میکند باید از هدایتهای شخصی که زبان مادریاش انگلیسی است غافل نباشد. در انگلیس عبارت fat dog صحیح است ولی نمیتوان گفت fat rope باید گفت thick rope ولی thick dog غلط است درحالیکه گفتن thin dog مانعی ندارد گو اینکه بهتر است بگوییم a skinny dog در فارسی هم تقریباً وضع همینطور است مثلاً میگوییم سگ چاق، سگ لاغر/ استخوانی، طناب کلفت.از اینرو باید مترجم همیشه متوجه اشکالات همنشینی واژهها باشد و برای احتراز از این اشکالات در مورد هر واژهای که در معنای اولیهی خود بهکار نرفته تردید نماید.
تشابه معنا
تاکنون متوجه شدهایم که هر واژه باتوجه به متنی که در آن بهکار رفته ممکن است دارای معانی متعددی باشد. هر معنا به واژهی متفاوتی در ترجمه نیاز دارد. اگر واژهی خاصی هربار که در یک متن تکرار میشود به یک صورت معنا شود ترجمه مملو از تضادهای ترکیبی و معانی اشتباه خواهد شد و تشابه معنایی کامل میان واژههای متن مبدأ و ترجمه به زبان مقصد وجود نخواهد داشت. منظور از تشابه معنایی یعنی جوربودن هماهنگ اقلام واژگانی. البته بهعلت ناجوریهای فراوان در ساختارهای زبان، هیچگاه تشابه معنایی ترجمهی بین یک متن و آن وجود ندارد.برای آنکه بهوضوح این مطلب را درک کنیم تکیه بر دو نوع تشابه معنایی شایان اهمیت است: تشابه معنایی واقعی و تشابه معنایی غیرواقعی. تشابه معنایی واقعی زمانی در یک متن اتفاق میافتد که یک واژه و یا اصطلاح بهطور مکرر طوری بهکار رود که به یک مفهوم اشاره نماید. بهعبارت دیگر هربار که تکرار میشود معنای واحد داشته باشد. در پاراگراف زیر تشابه معنایی واقعی وجود دارد:
The boy ran to the store, ran up to the shopkeeper, and asked for a can of milk. Then he ran out into the street and, holding the milk tightly, ran home as fast as he could run.
در این متن هربار که run بهکار رفته است کما بیش معنایی یکسان دارد. علت اینکه بارها و بارها بهکار رفته است این است که احساس فوریت را به ذهن متبادر کند. احتمال زیاد میرود که ترجمهی واژهی run در همهی پنج مورد واژهی واحدی (با تغییر در زمان فعل) در زبان مقصد باشد. البته امکان دارد که در بعضی زبانها برای همهی موارد از واژهی run استفاده نشود.اکنون به پاراگراف زیر که در آنجا هم از کلمهی run بهره گرفته شده است توجه نمایید. در این پاراگراف تشابه معنایی غیرواقعی است. هربار که run بهکار برده شده است معنایی متفاوت دارد:
The motor of his car stopped running. The man didn’t know what to do. He was near a brook which was running under the road through a culvert. He thought about wing some of the water to cool the engine. But he decided he would run back to town and see if he might run into someone who could help him.
در این پاراگراف تشابه معنایی میان اشکال run غیرواقعی است. همهی معانی باهم فرق دارند. در ترجمهی 4 مورد بالا هریک را به واژهای متفاوت باید ترجمه کرد. در فارسی از واژهها با عبارات کار کردن، جاری بودن، دوان دوان برگشتن و برخورد کردن با برای ترجمه استفاده میکنیم.پاراگراف زیر از فارسی به انگلیسی ترجمه شده است. یک لغت "شیر" را در متن بهصورتی که در فارسی بهکار میرود حفظ کردهایم تا تشابه معنایی واقعی در متن اصلی زبان فارسی نشان داده شود: When I turned the “shir” on there was no water to drink.
I drank a glass of shir instead. My pet baby shir seemed thirsty too. But he had to wait.
اگرچه کلمهی شیر سه بار تکرار شده است ولی باید به سه طریق به انگلیسی ترجمه شود در معنای اول به شیر آب، در معنای دوم به شیری که از گاو و گوسفند و ... گرفته میشود و در معنای سوم به شیر (حیوان درنده) اشاره دارد که وقتی به انگلیسی ترجمه شود از این قرار است:
When I turned the faucet on there was no water to drink. I drank a glass of milk instead. My pet baby lion seemed thirsty too. But he had to wait.
مثال دیگر از یک زبان محلی مکزیکی است. در این پاراگراف واژهی jue به شکل محلی آن برای نشان دادن تشابه معنایی که در متن اصلی امده حفظ گردیده:
The Lopze family is always working. When we visited them, the father was jue a board, the mother was jue clothes, the oldest boy was jue his knife, and the oldest daughter was jue soap on her dog.
برای ترجمهی 4 مورد مختلف jue به انگلیسی که در لهجهی محلی مکزیکی چهار معنای متفاوت از آن گرفته شده است باید از چهار واژهی متفاوت سود جست. در معنای اول بهخاطر همنشینی jue با board (تخته) از کلمه plane (رنده کردن)، در معنای دوم بهخاطر همنشینی با clothes (لباس) از کلمه iron (اتو کردن)، در معنای سوم بهخاطر همنشینی با knife (چاقو) از کلمهی sharpen (تیزکردن) و در معنای چهارم بهخاطر همنشینی با soap (صابون) از واژهی rub (مالیدن) استفاده شده است، حفظ تشابه معنایی غیرواقعی این متن بههنگام ترجمه به انگلیسی نه ممکن است و نه مطلوب. ترجمه انگلیسی پاراگراف مزبور بدینگونه است:
… the father was planning a board, the mother was ironing clothes, the oldest boy was sharpening his knife, and the oldest daughter was rabbing soap on her dog.
بدینصورت معنای این متن انگلیسی همان است که در لهجهی محلی مکزیکی است و بهنظر طبیعی میآید. درحالیکه اگر مترجم سعی میکرد برای هر چهار مورد از واژهی، مثلاً، plane استفاده نماید. متن برای مخاطب انگلیسی زبان نامفهوم میبود.درست است که باید تا آنجا که میسر است همنشینی واقعی را حفظ کرد، اما گرامر زبانها بسیار متفاوت است و ناسازگاریها بهگونهای است که چهبسا این امر همیشه ممکن نشود. در بعضی از زبانها یک واژه در یک پاراگراف یا در یک رویداد تکرار میشود بلکه به جای آن از مترادفها و یا واژههای جانشین استفاده میشود.درهر حال همیشه قدری از تشابه معنا در ترجمه از دست میرود اما مسأله مهم این است که معنای ترجمه تا جایی که ممکن است با معنای متن مبدأ مشابه باشد.