ساختار معنایی زبان در ترجمه
ژرف
ساخت و روساخت
شیوۀ
دیگر بررسی شکل و معنی آن است که آنها را به عنوان روساخت و ژرف ساخت در نظر می
گیریم . یکی از مفروضات این متن این است که میان ژرف ساخت ( معنا ) و روساخت (
معنا ) ( دستور زبان ، واژگان و آواشناسی ) زبان تفاوت قابل اعتنایی وجود دارد .
تخیل روساخت یک زبان کلیۀ اطلاعات لازم دربارۀ زبان را برای ترجمه کردن در
اختیار ما نمی گذارد . در پشت روساخت ، ژرف ساخت ، یعنی معنا وجود دارد . همین
معناست که به عنوان اصل و اساس ترجمه به زبان دیگر عمل می کند .
فرض
دوم این است که معنا دارای ساختار است . معنا مجموعۀ غیر قابل دسترسی نیست . ترتیب
آن به گونه ای که روساخت باید باشد نیست . بلکه شبکه ای است از واحدهای معنایی و
روابط موجود بین این واحدها . این واحدها و روابط میان آنها را می توان به شیوه
های گوناگون نشان داد . قوانین و اصولی که در این متن به کار خواهد رفت به دلایل
کاربردی انتخاب شده اند . هدف این کتاب استدلال تئوری زبان شناختی نیست بلکه هدف
ارائۀ ابزاری است که به کمک ترجمه بیاید . با این وجود شایان اهمیت است که بدانیم
روندهای لازم بر پایۀ مفروضاتی است که در بالا ذکر شد .
ساختار
معنایی تقریباً بیش از ساختار گرامری عمومیت دارد . به عبارت دیگر شکل های واحد ،
مؤلفه ها ( مشخصه ها ) و روابط خاص آنها در اصل در تمام زبان ها یکی است . همۀ
آنها دارای اجزاء تشکیل دهندۀ معنا هستند که می توان مثلاً آنها را تحت عناوین
چیزها ، رویدادها ، اسنادها و یا روابط طبقه بندی کرد . ولی همۀ زبان
ها دارای یک روساخت یا طبقات دستوری نیستند – بعضی ها حروف اضافه دارند ، بعضی
دیگر خیر ، بعضی ها دارای عبارات حرف اضافه ای هستند . بعضی دیگر نیستند . طبقات
واژگان نیز در زبان های مختلف فرق دارد . هر چهار طبقۀ معنایی که در بالا لیست شده
در تمامی زبان ها وجود دارد . هر مفهومی که در هر زبانی روی دهد به یکی از این
چهار ، چیز ، رویدار ، اسناد و یا رابطه اشاره دارد .
مؤلفه
های معنایی در تمامی زبان ها وجود دارند و شامل مفاهیمی ( گردهم آیی اجزاء ترکیب
کنندۀ معنایی ) به یکدیگر مربوط می باشند که هستۀ مفهوم آنها رویداد ، چیز
یا اسناد و یا رابطه است . ارائه یک موضوع به طرق مختلف صورت می
گیرد . مثلاً سه مفهوم JOHN ، HIT و BALL و نقش های آنها یعنی عامل ( کسی که عمل را انجام می دهد ) و مورد
عمل ( آنکس که عمل بر آن واقع می شود ) را می توان به این ترتیب نشان داد :
مورد
عمل ... BALL ... عمل ... HIT ... عامل ... JOHN
ترتیب
مهم نیست ، مثلاً در صورتی که الگو چنین باشد :
مورد
عمل ... JOHN ... عمل ... HIT ... عامل ... BALL
معنا
تفاوت نمی کند . اصول و قواعد متفاوتی را می توان به کار برد . یک شیوۀ دیگر ممکن
است الگوی زیر باشد :
BALL : عمل HIT : نوع عمل JOHN : عامل
به
خاطر سهولت کار در ارائه بر آن شدیم موضوعات را در شکل های روساخت بیان کنیم :
یعنی John hit the ball و این اصل و قاعده ای است که در تمامی این متن به کار خواهد رفت .
مثلاً در چهار موضوع زیر که دارای توالی ارتباط نسبت به هم می باشند این شیوه به
کار گرفته شده است :
ژرف ساخت
John
met Bill on the corner .
John
and Bill talked .
Bill
left .
این
چهار موضوع را می توان در قالب هر زبانی با روساخت همان زبان به کار برد . در
انگلیسی می توان از چند روساخت جانشین دیگر نیز بهره گرفت :
1 . John metBill on the
corner . They talked . Bill left . Then John left too .
2
. John met Bill on the corner and they talked . Then Bill left and John did too
.
3
.John met Bill on the corner . After they talked . Bill left and then John left
.
4
.John and Bill met on the corner to talk . When they finished talking . Bill
left first and then John also left .
در
ساختار معنایی تنها ترتیب ، ترتیب زمانی است ، اما این ترتیب زمانی نیاز به
هماهنگی با ترتیب کلمات در ساختار دستوری ندارد و غالباً متفاوت ( نامتقارن ) است
. مطلب ( موضوع ) بالا را می توان با این شکل انگلیسی نیز بیان کرد :
5 . John left last .after he and Bill had met on the corner .talked .and Bill had
left .
هر
یک از جملات بالا را می توان به عوان روساخت قابل قبول برای نشان دادن آن چهار
موضوع ، پذیرفت ( باید بدانیم که این کار به منظور ساده کردن مطلب برای فهماندن
ایدۀ کلی تفاوت میان روساخت و ژرف ساخت است ) .
واحدهای
معنایی
واژگان
روساخت یک زبان را از روی توزیع گرامری طبقه بندی می کنند . اتکاء طبقه
بندی و تعداد طبقات کلمه به توزیعی است که کلمه به عنوان مسند ، خبر ، مفعول و یا
غیره در جمله دارد . مثلاً اگر بگوییم The work is
difficult کلمۀ work را در دستور زبان انگلیسی
به اسم طبقه بندی می کنیم . این صرفاً بدین خاطر است که work در هر حال چیزی است که
کسی انجام می دهد ، رویدادی است که عمل نام دارد . بنابراین میان طبقات معنایی و
طبقات دستوری در این نقطه عدم تقارنی وجود دارد.
جملۀ
" The dog treed the cat " از نظر ترتیب واحدهای دستوری فاعل ، خبر و مفعول ( spo ) می باشد ، اما ساختار
معنایی آن به مراتب پیچیده تر است . ترجمۀ این جمله به زبان دیگر شاید یک جملۀ یک
قضیه ای نباشد . دلیلش آنست که فعل treed مثال دیگری از عدم تقارن میان دستور زبان و معناشناسی است ، Tree ( درخت ) که شیء است به
عنوان فعل به کار رفته است . رویدادی که اتفاق افتاده و سبب بالا رفتن شده
است . معنای جمله این است که :
The
dog caused the cat to go up into a tree .
و
یا :
The
dog chased the cat : therefore .the cat went up into a tree .
که
در زبان فارسی هم همین گونه است و ترجمۀ دقیق جملۀ " The
dog treed the cat
" می شود : سگ گربه ای را تعقیب کرد و آن را مجبور به بالا رفتن از درخت نمود
. که یک جملۀ سادۀ یک قضیه ای نیست .
بین
دستور زبان و معناشناسی عدم تقارن بسیار وجود دارد . گرامر زبان برای بیان ساختار
معنایی از گونه های مختلف بهره می گیرد . در تمامی این متن در مورد انواع عدم
تقارن هایی که مترجم به هنگام ترجمه باید مورد توجه قرار دهد بحث خواهیم
کرد .
کوچک
ترین واحد در ساختار معنایی را مؤلفۀ معنایی meaning component می گوییم . مؤلفه های
معنایی برای تشکیل دادن مفاهیم گرد هم جمع می آیند ( این اصطلاحات را بعداً به
تفصیل تعریف خواهیم کرد ) مؤلفه های معنایی و مفاهیم را به چهار گروه اصلی
تقسیم و طبقه بندی می کنیم : چیزها ، رویدادها ، اسنادها و روابط . چیزها
شامل همۀ موجودات جاندار و بیجان طبیعی و ماوراء طبیعی ( مانند ، angel ، stone
، galaxy ، blood ، boy ، ghost ) است . رویدادها همۀ اعمال ، تغییرات حالات ( روند ) و تجارب (
مانند smile ، stretch ، melt ، drink ، run ، eat ) را شامل می شوند .
اسنادها همۀ اسنادهای کیفی و کمی ( مثل ، suddenly ، slowly
، rogh، thicksoft ، long all ، few ) استناد داده شده و هر
چیز یا رویداد را دربر می گیرد . و بالاخره روابط شامل همۀ رابط
هایی است که میان یکی از آن دو واحد معنایی قرار می گیرند ( مانند : with
etc ، or ، after ، therefore ، and ، since ، because ، by )
در
مثال هایی که در بالا داده شد ، توجه دارید که برای نمونه های انگلیسی فقط اسامی
را برای نشان دادن چیزها ، فقط اعمال را برای نشان دادن رویدادها و روابط را با
حروف اضافه و حروف ربط نشان می دهیم . به عبارت دیگر در تمامی مثال هایی که در
بالا داده شده نوعی همبستگی یک به یک میان ساختارهای معنایی و دستوری وجود دارد .
چیزی به نام عدم تقارن وجود ندارد .
Boy که چیز است خود یک قلم
واژگانیِ واحد در انگلیسی است . با این وجود از مؤلفه های معنایی– انسان ، مذکر ،
و جوان تشکیل شده است . ( Human being ( انسان ) به طبقۀ
معنایی چیز متعلق است ) . بعضی از زبان ها نیز کلمه ای دارند که این سه مؤلفۀ
معنایی را در قلم واژگانی مفرد دارد . اما زبان های دیگر دارای این خاصیت نیستند .
در زبان اندوگو Ndogo ( سودان ) کلمۀ dako مؤلفه های معنایی مذکر و انسان را در خود دارد . کلمه vi به معنی جوان و
بنابراین vidako معادل کلمۀ انگلیسی boy است . در فارسی مانند انگلیسی هر سه مؤلفه های
معنایی در ترجمۀ Boy « پسر » وجود دارد . در حالیکه در زبان نتیChinantec ( مکزیک ) برای هر یک
از مؤلفه های معنایی کلمۀ واحدی به کار می برند : " Jiuungdsea
nu " این سه
کلمه به معنای جوان ( بچه ) انسان و مذکر به کار رفته است و روی هم معادلی برای
کلمه boy
انگلیسی است . اینکه چطور زبان ها مؤلفه
های معنایی را به صورت کلمات و عبارت تنظیم می کنند از ویژگی های هر زبان است .
به
طور کلی اسم و ضمیر دستور زبان به چیزها در ساختار معنایی اشاره دارند . افعال
دستوری به رویدادها و غیره . اگر عدم تقارنی وجود نمی داشت رابطه به صورت زیر در
می آمد .
چیزها .......... ضمیر ، اسم
رویدادها ..........
فعل
اسنادها .......... صفت ، قید
روابط ..........
حرف ربط ، حرف اضافه ، ادات ، enclitics و غیره
در
یک جمله ساده مانند John called Mary کلمات John و Mary به طبقۀ معنایی چیزها تعلق دارند و در این جملۀ خاص اسم هستند . Called از جهت معنایی یک
رویداد است و از جهت دستوری فعل ، ساختار جمله نشان می دهد که John عام فاعل است و Mary مورد عمل واقع و مفعول
می باشد . میان روساخت و ساختار معنایی ( با این پیش تصور که در شکل متقارن عامل فاعل
و مورد عمل واقع شده مفعول است ) عدم تقارن وجود ندارد .
ولی
در ساخت های زبان ها عدم تقارن زیاد وجود دارد . مثلاً در جملۀ I
heard John seall کلمۀ call در ساخت اسم است . ولی در این جملۀ خاص ، نشانگر یک رویداد معنایی
است . از نظر معنایی دو رویداد و دو موضوع وجود دارد که در روساخت ارائه شده است I
heard John seallاولین
موضوع John called است و دومی I heard: ارائۀ این دو موضوع در
انگلیسی به صورت زیر ممکن است :
John
called me and Iheard him
این غیر متقارن نخواهد بود . اما اگر بگوییم : I heard John seall و بدین ترتیب موضوع
را در یک قضیه ( جمله واره ) واحد بنگجانیم و نه دو جمله واره ، عدم تقارن ایجاد
می گردد . کشف ساختار معنایی حذف تقارن میان طبقات معنایی و طبقات دستوری را شامل می شود.
نویسنده:
تاریخ انتشار: ۰۱:۳۹:۱۳ پنجشنبه ۹۲/۰۲/۱۲
تعداد بازدید: 1491
کلمات کلیدی:
Link: /news/ساختار-معنایی-زبان-در-ترجمه9.html