دشواری­های خاص پیدا کردن معادل­های واژگانی

برای هر پروژه خاصِ بعضی دشواری­های منحصربه­فرد معادل واژگانی وجود خواهد داشت. اما  به مطالبی هم برمی­خوریم که شاید مشکل خاصی در ترجمه آنها نداشته باشیم. تمامی مترجمان با مشکل یافتن معادل­های بایسته برای واژه­های کلیدی در زبان مبدأ روبه­رو می­شوند. واژه­هایی وجود دارد که ابتدا به­نظر معادل­هایی بایسته به­نظر می­آیند اما بعداً "آشنایانی ناباب" از آب درمی­آیند. دشواری آنها از دست رفتن جزیی از اجزای تشکیل دهنده معنی و رسیدن به معناهایی دیگر است.

واژه­های کلیدی

تقریباً هر متنی را که بخواهیم ترجمه کنیم واژه­هایی کلیدی دارد. واژه­های کلیدی آنهایی هستند که در متن بارها تکرار می­شوند و برای مضمون موضوع مورد بحث حیاتی می­باشند. مترجم باید واژه­های کلیدی را شناسایی کند و تا جایی که امکان دارد و برای هر مورد برخورد با واژه مذکور یک قلم واژگانی واحد در زبان مقصد به­کار بَرَد. واژه­های کلیدی بیشتر مواقع نمایانگر یک مفهوم اصلی و اساسی در متن و غالباً موضوعی هستند. مترجم به هنگام مطالعه متن مبدأ، قبل از آغاز روند پیش­نویس کردن ترجمه، باید متوجه واژه­های کلیدی بشود و توجه مخصوص برای پیدا کردن معادل­های واژگانی مناسب بنماید.مثلاً اگر کسی دست به کار ترجمه یک بولتن کشاورزی در مورد آبیاری به زبانی  بزند که در آن زبان آبیاری محلی از اعراب نداشته باشد، معادل­های واژگانی برای کلمات زبان مبدأ در ارتباط با روند آبیاری باید با دقت انتخاب شوند. اصطلاحاتی هستند که مکرراً در متن مبدأ به­کار می­روند و باید قبل از شروع ترجمه کل متن برای آنها معادل­های واژگانی مناسب تعیین شود. علت توجه خاص به این مطلب این نیست که فرآیندهای متفاوتی به­کار می­رود، بلکه به­خاطر آن است که به­کار بردن معادل بایسته برای واژه کلیدی در برقراری ارتباط، حیاتی­تر از یافتن معادل بایسته برای دیگر واژه­های متن می­باشد. درصورتی که واژه­های کلیدی به گونه­ای ترجمه شوند که معنی را به­طور وضوع ابلاغ نکنند چه بسا که معنای کل متن از دست برود. اگر واژه کلیدی با معادل­های گوناگون ترجمه شود انسجام متن کمتر خواهد شد و مضمون کلام از صراحتی کمتر برخوردار خواهد بود.غالباً به مجموعه کلماتی برمی­خوریم که با هم قابل مقایسه­اند و با این وجود به علت هم­پوشی در اجزای تشکیل دهنده معنی، درصورتی که هنگام انتخاب معادل­های واژگانی به وضوح از یکدیگر متمایز نشوند، ممکن است با هم اشتباه شوند. مثلاً اگر قرار باشد کسی مطلبی درباره خاورمیانه ترجمه کند لازم است که در مورد یک معادل واژگانی مناسب برای هر یک از واژه­های  church, mosque, synagogue اتخاذ تصمیم نماید. اگر متنی را به زبانی ترجمه می­کنید که در آن زبان معادل فرهنگی، مکانی که در آن اعمال مذهبی را به جا می­آورند، وجود ندارد لازم است که نه تنها معادلی را پیدا کنیم که بتوان آن را به این مکان اسناد داد، بلکه باید شیوه­ای را انتخاب کنیم که وجه تمایز این سه مکان نیز تصریح شود. در اینجا هم اصولی را که قبلاً در مورد یافتن معادل­های واژگانی شرح دهیم صادق است. به تحلیل زیر در مورد church, mosque, synagogue توجه نمایید:

Generic components – shelter, used for religious purposes

Generic class – kinds of shelters used for religious purposes

Specify ing components

Church – used by Christrans

Mosque – used by Muslems

Synagogue – used by jews

ترجمه واژه­های کلیدی­ای که به اجزای فرهنگ مادی اشاره دارند معمولاً دشوار نیست. ترجمه پیوندهای اجتماعی و سیاسی ممکن است پیچیده­تر باشند. ولی اصطلاحاتی که به جنبه­های مذهبی یک فرهنگ مربوط می­شوند معمولاً دشوارتر است، از همه چه در تحلیل لغات مبدأ، چه در یافتن بهترین معادل­ها در زبان مقصد. علت آن است که این کلمات ملموس نیستند و بسیاری از اعمال آن چنان اتوماتیک­اند که گویشوران زبان آنقدرها درخصوص جنبه­های گوناگون معنی مربوطه خودآگاهعی ندارند. اینجا هم درنظر گرفتن واژه­ها به­صورت گروهی و نه فردی غالباً مفید خواهد بود.

مترجمی که به دنبال بهترین معادل برای واژه priest است تمامی سیستم فعالیت مذهبی را مورد توجه قرار داده و سعی خواهد کرد وظیفه هر کس را که نقش مذهبی دارد برای یافتن نزدیک­ترین واژه­ای که با واژه priest همخوانی دارد کنار واژه مزبور قرار دهد. چه بسا لازم باشد که در واژه مورد انتخاب برای آنکه دقیق­تر باشد و همان معنی متن مبدأ را برساند دست به تعدیل­هایی بزند. آنچه در ابتدا ممکن است معادلی خوب به­نظر آید چه بسا نمایانگر شخصی با نقشی کاملاً متفاوت در دو فرهنگ باشد. مثلاً وظایف یک کشیش عیسوی اروپایی وظایف کشیش برهمن هندی نیست.در فصل قبل امکان استفاده از یک واژه عاریه (واژه­ای از زبان دیگر) مورد بحث قرار گرفت. واژ­ه­های عاریه هرجا که تفاوت­های بسیاری میان دو فرهنگ باشد ممکن است ضرورت پیدا کند. این امر به­خصوص می­تواند برای واژه­هایی چون نام­های گروه­های سیاسی و مذهبی و جایگاه­های مذهبی ضرورت داشته باشد. گاهی بهتر آن است که ضمن به­کارگیری واژه عاریه آن را توصیف کرد تا بدین ترتیب معنای صحیح حاصل شود. این کار از به­کارگیری یک اصطلاح زبان مقصد که با وجود هم­پوشی جزیی معنی دارای اجزای تشکیل­دهنده معنایی­ای است که معنایی بسیار ناصحیح را می­رساند به مراتب بهتر است.زمانی که یک واژه عاریه یا یک ترکیب جدید برای واژه کلیدی ایجاد می­شود باید چه از نظر دستوری و چه از نظر معنایی کاملاً طبیعی باشد. به­عبارت دیگر با این که مفهوم تازه است، شیوه ترکیب کلمات باید به­طور کامل طبیعی باشد.در بعضی متون واژه­هایی به چشم می­خورد که مشخصه دورانی از تاریخ یا تمدن و یا نوعی سبک و مُد است. این­گونه واژه­ها را که به آنها Token words (واژه­های نشانه­ای) می­گویند به جای واژه­های عاریه می­توان به­کار برد: صندلی لویی چهاردهم. سبک گوتیک، پاسیو (از اسپانیایی) پلازا (اسپانیایی) و از این قبیل.